The example of “domino” is wonderful to understand the concept of the Arabic word “اراده”.
Domino effect: A lighted match ignites a line of matches. the concept of “primer”.
The wind moves the motionless ship.
It seems that this will and motivation to move was injected into the ship by the wind.
The ship bows to the wind! and in return, the wind gives the ship a strong motivation and will to move.
outer world examples- inner world feeling
… And verses from the Holy Quran
#emotionallanguage #jealousy #AngelDevil #portal #corridor #migration #تعلیمحکمت #motivation #willpower #domino
«رود» یکی از هزار واژه مترادف «نور» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«رَادَتِ الريح: تحركت حركة خفيفة»
«ریح رائدة: بادی که وزش نرم و ملایم داشته باشد.»
«رادَتِ الماشيةُ»
«الْمِرْوَدُ: آلةٌ مَعْرُوفَةٌ؛ محور چرخ، آهن حلقه لگام كه در آن مىگردد، ميخ، ميل سرمهدان.»
فهم معانی این واژهها، تا وقتی مفهوم فرایند نور الولایة، یعنی درک قبض و بسط نور با قلب سلیم، درک نشود، ممکن نیست و این قطعه از پازل علمی آل محمد ع، گمشدهای است که تا گفته نشود و درک نگردد، بیان معانی واژهها اصلا امکانپذیر نخواهد بود.
««الرَّائِد: جاسوس»
مفهوم یک حرکت خفیف و ملایم!
«الرَّائِد: فرستاده يا نمايندۀ مردم كه براى بدست آوردن جا و مكان براى قوم رهسپار مىشود، جاسوس، دستۀ سنگ آسياب.
«رَائِدُ الْعَينِ»: خاشاك كه به درون چشم افتد و جابجا شود.
«رَائِدُ الفَضَاءِ»: خلبانى كه براى مسافرت به فضاى خارج از زمين آزموده شده باشد.
ارادۀ نورانی خدای مهربان! ارادة الله! ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً!
گاهی یک نسیمِ نرم، آرام در دل انسان میوزد؛ چیزی میجنبد، راهی باز میشود، نوری بیآنکه کسی بفهمد، بر قلبی میتابد. نه صاعقهای در کار است، نه ضربهای آشکار. اما دل، دیگر دل سابق نیست. این همان «ارادة الله» است؛ آن ارادۀ نورانی و نرمِ خدای مهربان که چون «ریح رائده» وزیدن میگیرد. بیهیاهو، بیزور، اما مؤثر و نافذ.
در این مقاله، میخواهیم به سراغ واژۀ قرآنی «رود» برویم.
واژهای که به ظاهر ساده است، اما از رازهای عمیق ولایت، نور، و هدایت پرده برمیدارد.
این واژه، یکی از هزار واژۀ مترادف «نور الولایة» است؛
و اگر نور را نفهمیده باشیم، نه معنای «راد» را میفهمیم، نه «ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً» را.
این مقاله، نشان میدهد: چگونه ارادۀ نرم و الهی از طریق صاحبان نور، همان معلمان ربانی، بر دلها میوزد و آنها را به سمت خود فرا میخواند؛ و چگونه قلبهایی که تسلیم این نسیم الهی نمیشوند، از فهم «مثل»های قرآن نیز محروم میمانند.
پس بیایید با هم، به فهم لغوی «رود»، تحلیل آیاتی که دربردارندۀ این معنا هستند، و نقش این ارادۀ نورانی در فرایند هدایت قلب بپردازیم.
تحلیل لغوی واژۀ «رود» و کاربردهای آن در فرهنگ لغت عربی
واژۀ «رود» در اصل به معنای حرکتی نرم و سبک، با تأثیر آرام و تدریجی است.
این معنا را در ریشههای زیر میبینیم:
«رَادَتِ الريح»: یعنی باد، به آرامی حرکت کرد.
«ريح رائدة»: بادی که وزش ملایم و نرم دارد؛ نه طوفانی و خشن.
«رادَتِ الماشيةُ»: یعنی دام به دنبال چراگاه به حرکت درآمد، گویی در طلب رزق است.
«الْمِرْوَد»: میله یا محور چرخ؛ چیزی که میچرخد و میگردد و باعث حرکت درونی میشود.
«الرَّائِد»: کسی که پیشاپیش قوم میرود تا برای آنان راه و مکان بیابد؛ نماینده، جستجوگر.
همۀ این معانی، حول محور یک معنا میگردند:
حرکتی نرم، پیشبرنده، عمیق و درونی.
نه از جنس اجبار، بلکه از جنس الهام و اقتدار نرم نورانی.
مثال “دومینو” برای درک مفهوم واژه عربی “اراده” بسیار جالب است.
جلوه دومینو:
یک کبریت روشن، یک خط کبریت را مشتعل می کند.
مفهوم “آغازگر”.
باد، کشتی بیحرکت را حرکت میدهد. «سجد»
به نظر میرسد که این اراده و انگیزه حرکت، توسط باد به کشتی تزریق شده است.
کشتی در برابر باد تعظیم و سجده می کند!
و در ازای آن، باد، انگیزه و اراده بسیار شدید و قوی به کشتی میدهد.
مثالهای دنیای خارج – احساس دنیای درونی
… و آیاتی از قرآن کریم
«ارادة الله» + «مشیّة الله!»
دومینوی اراده، و بادِ محرّک نور
مثال دومینو یکی از درخشانترین تصویرهایی است که برای فهم واژۀ «اراده» میتوان به کار برد:
همانطور که در یک زنجیره دومینویی، تنها با حرکت دادن قطعهای کوچک در آغاز، موجی از حرکت و تحول در کل سیستم ایجاد میشود، اراده خداوند نیز چنین است:
آغازی کوچک، اما آتشافروز و شدید، برای به حرکت درآوردن قلبهای خفته و کشتیهای بیسکّان!
بادی ملایم میوزد…
اما همین نسیم رائد، به کشتی بیحرکت، انگیزۀ حرکت میبخشد.
در زبان قرآن، این حالت با واژۀ نورانی سَجَدَ توصیف میشود:
“وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ…”
کشتی، در برابر نسیم ارادۀ الهی، سجده میکند؛
و خدا، در پاسخ، «انگیزه» و «حرکت» را در جان او میدمد.
این همان «راد» است:
حرکت دادن قلبی که ایستاده؛
راهانداختن کشتیای که راکد مانده؛
و آغاز کردن زنجیرهای از نور در دل انسانی که منتظر یک اشاره است.👉
وَ راوَدَتْهُ…
در سوره یوسف، واژۀ راودت به زیبایی به کار رفته تا نشان دهد چگونه یک عامل درونی بنام حسد در قلب زلیخا، در پی به حرکت درآوردن یک اراده درونی برای رسیدن به تمناست:
“وَ راوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِها عَنْ نَفْسِهِ…”
در این آیه، تلاش برای جذب اراده، دقیقاً همان مفهوم مذموم «راد» است.
اما اگر محرّک از نوع ممدوح نورانی باشد، قلب به حرکت الهی درمیآید و در مسیر نور الولایة به حرکت میافتد.
«الرادة: السهلة من الرياح لانّها ترود لا تهبّ بشدّة»
«ريح ريدة: ليّنة الهبوب»
«الرَّوْدُ: التّردّد في طلب الشيء برفق، رفت و آمد با مدارا در طلب چيزى»
[رود – رفق]:
چوپان دانا و رفیق، میذاره ستوران در چراگاه بچرند، اما آرام آرام اونا رو به سمت و سویی که مدّ نظرش هست سوق میده و اینو خیلی با حوصله انجام میده و بقول معروف به دل اونا راه میاد و یواش یواش مکان اونا رو به جایی که قراره ببره، عوض میکنه.
در واژه رود و رفق، مفهوم زیبای داشتن حالت مدارا و تند و تیزی نکردن، وجود داره، یعنی چوپان حیوانات را چهارنعل به سمت جایی که میخواد ببره، نمیتازونه و رفق ویژگی کار اوست.
در فیلم زیبای تایم لپس چریدن حیوانات در چراگاه از صبح تا غروب رو که در عرض چند ثانیه میبینی متوجه میشی که چقدر جای حیوانات عوض شده وگرنه وقتی با چوپان کنار حیوانات راه بری حوصلهات سر میره و ول میکنی میری پی کارت.
+ «هدی – هدی العروس الی بعلها»
این عبارت «رادَتِ الماشيةُ» همون نقش هدایتکنندگی چوپان است.
+ «ثواب الهدایة»
انگاری ارادۀ خدای مهربان، هدایت بندگان، با سبب فرایند نور الولایة است.
+ «سوق»
+ «شوق»
+ هزار واژه مترادف نور الولایة که از همۀ این واژهها مفهوم «به آرامی» استنباط میشود.
«رود : الطلب مع الإختيار و الانتخاب»
وقتی میگوییم ارادۀ خدا تعلق گرفته که بنده در دنیا مجددا با نور ولایت آشنا بشه، میبینیم که این اراده، مثلا برای یک نفر میشه 70 سال عمر او در این دنیا که با فرایند نور الولایة به آرامی و با تقدیراتی که در این دوران مهلت برای او تقدیر و تنظیم میشه، حسدشو درناژ کنه و به اخلاق شریفه و آداب رفیعه دست پیدا نماید و این یک فرایند زمانبر است و خدای مهربان خیلی رفق و مدارا و حوصله میکند!
واژۀ «رُوَيْداً» در آیۀ «فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً،
پس كافران را مهلت ده، و كمى آنان را به حال خود واگذار.»
نیز از ریشۀ «رود» است و همین معنای «به آرامی» را دارد.
کتاب لغت مجمع البحرین:
«رُوَيْداً تصغير رود، و أصل الحرف من رَادَتِ الريح تَرُودُ رَوَدَاناً: تحركت حركة خفيفة،
و المعنى لا تعجل في طلب إهلاكهم بل تصبر عليهم قليلا
فإن الله يجزيهم لا محالة إما بالقتل أو الذل في الدنيا و العذاب في الآخرة.»
در این ویدئوی کوتاه، علیرضا در نقش یک چوپان ساده و صمیمی وارد روستا شده.
این چوپان، آنقدر برای بز دلنشین شده بود
که وقتی لحظه انتخاب رسید،
دل بز بیهیچ تردیدی، راه دل چوپان را رفت…
#دلنوشته
در دل روستا، چوپانی آرام، دلسپرده گله است…
و بزکی کوچک، بر سر دو راهیای بزرگ ایستاده؛
دلش دودل است… یکسو تمنّاست، یکسو نگاه چوپان!
سکوتی کوتاه، نگاهی عمیق…
و ناگهان، دل میجهد!
قدمها راهی میشوند… به سوی آنکه صدایش را بیکلام شنیده بود!
این فقط یک بز نبود…
این تصویر دل ماست،
وقتی در پیچ زندگیها،
میخواهیم بدانیم به سمت کدام آغوش برویم؟
راز ماجرا همین است:
وقتی دل، چوپان را از تمام تمنّاهایش بیشتر دوست بدارد…
راه را خودش انتخاب میکند.
✨ بگذار قلبت چوپانش را بشناسد…
نور، بیصدا صدایت میزند.
[رود – رعی]:
«چَرا»: « Cattle grazing»
+ «رعی – رَعَتِ الماشية، أَرْعَى الماشيةَ: ستور را چرانيد.»
«رادَتِ الماشيةُ: ستوران چريدند.»
«اسْتَرَادَتِ الدابَّةُ: ستور چريد.»
«رادَتِ الابِلُ: شتران در چراگاه رفت و آمد كردند.»
«رادَتِ الريحُ: باد به گونهاى مُلايم، وزيد.»
مفهوم «به گونهاى مُلايم» از واژۀ رود استنباط میشود.
چرانیدن گوسفندان یک لِم خاصی داره!
چوپان ضمن اینکه گوسفندان را به چرا می برد، کم کم اونا رو به همون سمتی که مد نظرشه سوق میده و خیلی با رفق و مدارا و آرامش و ملایمت خاصی، مثل بادی و نسیمی ملایم «رِيحٌ رَائِدَةٌ» میوزه و اونا رو به همان سمت و سو، سوق میده و این میشه واژه رود:
«سَاروا سيراً رُوَيْداً و سَارُوا رُوَيدا: آهسته راه رفتند.»
نور ولایت یه همچین فرایندی است که با حوصله و رفق و مدارا کم کم مطالب علمی رو به خوردت میده و با آیات و تقدیراتی که پیش میاد کم کم مسیر رو به رشد و تکامل رو طی میکنی و اینقدر این مسیر آهسته و تدریجی است که اصلا متوجه شیب ملایم رو به بالای اونو حس نمیکنی، اما وقتی اول کار رو با آخرش کنار هم بذاری و مقایسه کنی یهو تعجب میکنی که: چی بودیمو چی شدیم!
همش حاصل رفق صاحبان نور با ماست. الحمد لله رب العالمین.
فیلم تایم لپس چرانیدن گوسفندان در چراگاه بسیار زیبا و دیدنی است.
[رود + برّ]:
گسترش تدریجی اندیشه آل محمد ع با عمل به نور ولایت، از یکی به دیگری،
میشه برّ و نیکوکاری! میشه مفهوم واژۀ رود!
[رود – قبض و بسط]:
«الْإِرَادَةُ مِنَ اللَّهِ: فَإِرَادَتُهُ إِحْدَاثُهُ، لَا غَيْرُ ذَلِكَ»
انگاری خدا با قبض و بسط قلب، اراده خودشو به اهل یقین میفهمونه که من اینجوری دوست دارم!
حالا خود دانی! اختیار با توست! انگاری مَلَک موکلش، بهش اراده و انگیزه انجام عمل صالح رو میده. در مثال دومینو: اون ضربه ملایم اول دومینو! میشه رود!
+ «هزّ – اهتزاز پرچم»
+ مفهوم «جستجو»: «الرَّائِدُ: لطالب الكلإ (جوينده گياه و علوفه)
+ «فیء»
«رائد – نذر»:
+ «نذر الجیش فلانا»
رائد نام زیبای معالم ربانی صاحبان نور و آیات محکم موید اندیشه آنهاست.
«مصلحت – اراده»:
مصلحت در آن چیزی است که اراده خداوند به آن تعلق بگیرد.
انگاری با قلبت اون نسیم ملایمی که جهت حرکت صحیح به سمت نور علم آل محمد ع رو نشون میده رو با قلبت میفهمی، کانه از اراده خدا مطلع میشی، حالا این گوی و این میدان! ببینم مردش هستی وارد کربلا بشی! اگه خداوند از اراده خودش مطلعت نمیکرد، فردای قیامت، اگه میخواستن عذابت کنن، میتونستی مدعی بشی که منو روشن نکردین! اما خدای مهربان با نور معالم ربانی در دل شرایط با همه اتمام حجت مینماید و بدون اینکه در ارادۀ آنها خدشهای وارد نماید، آنها را از اراده خود و مسیر درست مطلع می نماید، حالا در بین الامرین قرار گرفتهای! امری که خدا میخواد «اراده و مشیت خدا» و امری که خودت بر مبنای استعمال عیبت یعنی حسد به تاسی از لیدرهای سوء و شیطان دوست داری انجام بدی! نه میتونی بگی نمیدونم خدا چی دوست داره! نه میتونی به این راحتی دل از گناه بکنی! چه خاکی بر سر بریزیم؟! مروّت و جوانمردی اینجاست و روحیه پهلوانی اینجاست که به نفع آل محمد ع (چون میدونی نظرشون درسته)، پا روی نظر خودت بذاری و بجای معصیت، به نور ولایت عامل باشی، که «اللهم انی اسالک ان تعصمنی بولایتک عن معصیتک»
[رضا به تقدیرات الهی]
ارادۀ خدا، مهربانی به بنده است!
برای همینه که میگوییم: بنام خدای مهربانی!
+ «بسم الله الرحمن الرحیم»
اراده خداوند [أَرَادَ] از خلقت ما چه بوده است؟
و ما در مقابل، چند دسته شدهایم و چه ارادهای کردهایم و نتیجه چه شده است؟
خداوند برای اینکه ما را مشمول رحمت و مهربانی خویش قرار دهد، خلق نموده است:
«وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ»
نه برای اینکه ما را عذاب نماید.
پس چه اتفاقی رخ میدهد که اکثرا به عذاب الهی دچار میشوند و فقط عدۀ کمی مشمول نور رحمت الهی میشوند. جریان چیست و چه اتفاقی افتاده و آنها و اینها چکار کردهاند؟
گویا اکثرا از تواناییهای خود که خداوند به آنها عنایت فرموده، سوء استفاده کردهاند و خداوند بر خلاف خواست و اراده اولیه خویش از خلقت آنها که رحمت بوده، بر آنها غضب مینماید.
پس باید در وجود ما توانایی در هر دو جهت وجود داشته باشد و اختیار بر انتخاب هر کدام داشته باشیم و راهنمایی لازم پس از خلقت با وجود ابزارهایی مانند عقل، و ابزاری بنام معلم نورانی برای فهمیدن نیز مورد نیاز است.
از درون و بیرون ما، همه ابزارهای تربیت و هدایت، ما را به رحمت الهی دعوت میکنند،
و در مقابل هوای نفس، ما را به سمت غضب، یعنی ارتکاب معصیت سوق میدهد.
در هر حادثه و تقدیر، چه داستانی بین عقل و هوی پیش میآید و کدامیک بر دیگری غالب میشود و حاکمِ تصمیمگیرندۀ قلب میشود، که با معصیت خود را آرام کند یا با نور ولایت؟ بحث مهمی است.
اگر بتوانیم به گونهای در این نزاع دائمی عقل و هوی که بر سر تصاحب کرسی حکومت دنیای قلب، مدام با هم در مخاصمهاند، عقل را غالب بر هوای نفس نماییم، بقیه کارها را خود عقل به نحو احسن انجام می دهد (دومینو)، یعنی عقل با تن دادن به نور ولایت، مرتکب معصیت نمیشود و شخص عاقل از غضب الهی دور و مشمول رحمت الهی میشود، ولی متاسفانه اکثرا هوای نفس بر عقل غالب می شود [که باید علل آن مفصل بحث شود] و شخص عمدا یا سهوا، فرقی نمیکند، بالاخره با ارتکاب معصیت، خود را آرام میکند و غضب خداوند را شامل حال خود میکند.
مهمترین علت غلبه هوای نفس بر عقل پرخوری است:
[نعم عون المعاصی الشبع]
و برای پرهیز و ورع از ارتکاب معصیت، باید تن را به گرسنگی آزار داد!
[نعم عون الورع التجوع]
خمر با زایل نمودن عقل، در این کارزار عقل و هوی، موجبات مغلوب شدن عقل و غلبه هوای نفس را در قلب [مرکز فرماندهی تمام اعضاء و جوارح] فراهم آورده و قصه ارتکاب معاصی تکرار میشود.
در هوای نفس ما تواناییهای ارتکاب معصیت وجود دارد که همان عیوب یا سیئات دنیای قلب ما هستند که سردسته و ریشه آن حسد است.
عقل هم در مقابل این عیوب (75عیب و سیئه)، 75 حسنه دارد و مبارزه، عادلانه است!
چرا یکی تلاش میکند که حکومت قلب به عقل برسد
و دیگری خواهان حکومت هوای نفس [حسادت] بر قلبش میباشد؟
چه عاملی زمینه کار را برای عقل مهیا می کند؟
اگر خداوند به بندهای توفیق دهد، او را کمک میکند که عقلش را حاکم قرار دهد.
[ان کنت موفقا کنت عاملا]
چه عاملی باعث میشود که یکی مشمول توفیق میشود و دیگری نمیشود؟
[من حسنت نیته امده التوفیق]
+ «صدق و کذب»
از حسن نیت افراد در ارتکاب گناه و ترک آن در صورت فراهم شدن شرایط،
فقط خدا عالم است و آل محمد ع.
کسانی که ظاهرا ادعای ایمان میکنند، اما قلبا ایمان ندارند، خداوند شرایط امتحان آنها را فراهم مینماید تا نیت خبیث خود را رو نمایند و کذب آنها در حسن نیت معلوم شود. «کربلا»
وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ:
هُمْ شِيعَتُنَا وَ لِرَحْمَتِهِ خَلَقَهُمْ
[خلقت برای رحمت]
أَيُّهَا النَّاسُ:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا خَلَقَ خَلْقَهُ
أَرَادَ أَنْ يَكُونُوا عَلَى آدَابٍ رَفِيعَةٍ وَ أَخْلَاقٍ شَرِيفَةٍ،
إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ
خواست و اراده (مستمر) خدا = مقالۀ «مشیة الله»
«علت خلقت»
إِرَادَةُ اَللَّه – إِرَادَةُ اَلْخَلْق
امام رضا علیه السلام:
عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِي اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ
أَخْبِرْنِي عَنِ اَلْإِرَادَةِ مِنَ اَللَّهِ تَعَالَى وَ مِنَ اَلْخَلْقِ
فَقَالَ
اَلْإِرَادَةُ مِنَ اَلْمَخْلُوقِ اَلضَّمِيرُ وَ مَا يَبْدُو لَهُ بَعْدَ ذَلِكَ مِنَ اَلْفِعْلِ
وَ أَمَّا مِنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِرَادَتُهُ إِحْدَاثُهُ لاَ غَيْرُ ذَلِكَ
لِأَنَّهُ لاَ يُرَوِّي وَ لاَ يَهُمُّ وَ لاَ يَتَفَكَّرُ
وَ هَذِهِ اَلصِّفَاتُ مَنْفِيَّةٌ عَنْهُ وَ هِيَ مِنْ صِفَاتِ اَلْخَلْقِ
فَإِرَادَةُ اَللَّهِ تَعَالَى هِيَ اَلْفِعْلُ لاَ غَيْرُ ذَلِكَ
يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ بِلاَ لَفْظٍ وَ لاَ نُطْقٍ بِلِسَانٍ وَ لاَ هِمَّةٍ وَ لاَ تَفَكُّرٍ وَ لاَ كَيْفٍ كَذَلِكَ كَمَا أَنَّهُ بِلاَ كَيْفٍ.
+ «کلام الله فعل منه» + «افعاله تفهیم»
از صفوان بن يحيى مروى است كه گفت
به حضرت ابى الحسن (عليه السّلام) عرض كردم كه
فرق ميان ارادۀ خالق و ارادۀ مخلوق چيست؟
فرمود:
ارادۀ مخلوق عزم و قصد است بر فعل كه بعد از اين ظاهر سازد
و آن فعلى است كه بعد ظاهر خواهد شد،
اما اراده خداوند احداث و ايجاد است نه غير آن،
چه حقتعالى نمينگرد در فعل، و عزم نميكند و فكر و انديشه نميكند و اين صفات از او منتفى است و اينها از صفات مخلوق است،
پس ارادۀ حقتعالى عين فعل است، نه غير آن،
چون بگويد ايجاد مىشود، بدون لفظى و بدون سخن راندن به زبانى و بدون عزمى و بدون تفكرى و بدون كيفيت و چگونگى،
چه حقتعالى بدون كيفيت است.
امام رضا علیه السلام:
« إِنَّ لِلَّهِ إِرَادَتَيْنِ وَ مَشِيَّتَيْنِ
إِرَادَةَ حَتْمٍ وَ إِرَادَةَ عَزْمٍ
يَنْهَى وَ هُوَ يَشَاءُ
وَ يَأْمُرُ وَ هُوَ لَا يَشَاءُ
أَ وَ مَا رَأَيْتَ أَنَّهُ نَهَى آدَمَ وَ زَوْجَتَهُ عَنْ أَنْ يَأْكُلَا مِنَ الشَّجَرَةِ وَ هُوَ شَاءَ ذَلِكَ
وَ لَوْ لَمْ يَشَأْ لَمْ يَأْكُلَا وَ لَوْ أَكَلَا لَغَلَبَتْ مَشِيَّتُهُمَا مَشِيَّةَ اللَّهِ
وَ أَمَرَ إِبْرَاهِيمَ بِذَبْحِ ابْنِهِ إِسْمَاعِيلَ وَ شَاءَ أَنْ لَا يَذْبَحَهُ
وَ لَوْ لَمْ يَشَأْ أَنْ لَا يَذْبَحَهُ لَغَلَبَتْ مَشِيَّةُ إِبْرَاهِيمَ مَشِيَّةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ »
به راستى كه خداوند دو اراده و دو مشيّت دارد:
يكى ارادۀ حتمى و ديگرى ارادۀ عزمى
نهى مىكند، درحالىكه مىخواهد به عمل آيد
و به چيزى امر مىفرمايد، درحالىكه نمىخواهد به عمل آيد.
آيا نمىبينى كه او آدم و همسرش را از آن درخت معهود بازداشت كه بخورند
و خدا آن را خواسته بود و اگر نمىخواست نمىخوردند و اگر مىخوردند مشيّت و خواست آنها بر خواست و مشيّت خدا غلبه پيدا مىكرد
و به ابراهيم دستور داد كه سر فرزندش اسماعيل عليهما السّلام را ببرد
و نمىخواست كه او را ذبح كند و اگر مىخواست كه او را ذبح كند،
خواست ابراهيم عليه السّلام بر خواست خدا غالب مىشد.
فَأَرَدْتُ – فَأَرَدْنا – فَأَرادَ
«خواستم – خواستیم – خواست»
خواست خضر ع، خواست آل محمد ع و همان خواست خداست!
[در قصه خضر ع و موسی ع]:
سه جور اراده و خواست اومده:
«فَأَرَدْتُ ، فَأَرَدْنا ، فَأَرادَ»:
فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَها
فَأَرَدْنا
فَأَرادَ رَبُّكَ
[سورة الكهف (۱۸): الآيات ۷۶ الى ۸۲]
قالَ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْراً (۷۶)
[موسى] گفت:
«اگر از اين پس چيزى از تو پرسيدم، ديگر با من همراهى مكن
[و] از جانب من قطعاً معذور خواهى بود.»
فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا أَتَيا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما فَوَجَدا فِيها جِداراً يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ فَأَقامَهُ قالَ لَوْ شِئْتَ لاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً (۷۷)
پس رفتند تا به اهل قريهاى رسيدند. از مردم آنجا خوراكى خواستند، و[لى آنها] از مهمان نمودن آن دو خوددارى كردند. پس در آنجا ديوارى يافتند كه مىخواست فرو ريزد، و [بنده ما] آن را استوار كرد. [موسى] گفت: «اگر مىخواستى [مىتوانستى] براى آن مزدى بگيرى.»
قالَ هذا فِراقُ بَيْنِي وَ بَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً (۷۸)
گفت: «اين [بار، ديگر وقت] جدايى ميان من و توست.
به زودى تو را از تأويل آنچه كه نتوانستى بر آن صبر كنى آگاه خواهم ساخت»:
أَمَّا السَّفِينَةُ فَكانَتْ لِمَساكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ
فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَها
وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً (۷۹)
اما كشتى، از آنِ بينوايانى بود كه در دريا كار مىكردند، خواستم آن را معيوب كنم، [چرا كه] پيشاپيش آنان پادشاهى بود كه هر كشتى [درستى] را به زور مىگرفت.
وَ أَمَّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً (۸۰)
و اما نوجوان، پدر و مادرش [هر دو] مؤمن بودند، پس ترسيديم [مبادا] آن دو را به طغيان و كفر بكَشد.
فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً (۸۱)
پس خواستيم كه پروردگارشان آن دو را به پاكتر و مهربانتر از او عوض دهد.
وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً
فَأَرادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ يَسْتَخْرِجا كَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ
وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي
ذلِكَ تَأْوِيلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً (۸۲)
و اما ديوار، از آنِ دو پسر [بچه] يتيم در آن شهر بود، و زيرِ آن، گنجى متعلق به آن دو بود، و پدرشان [مردى] نيكوكار بود،
پس پروردگار تو خواست آن دو [يتيم] به حدّ رشد برسند و گنجينه خود را -كه رحمتى از جانب پروردگارت بود- بيرون آورند.
و اين [كارها] را من خودسرانه انجام ندادم.
اين بود تأويل آنچه كه نتوانستى بر آن شكيبايى ورزى.
يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ – تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ
[سورة الروم (30): الآيات 36 الى 40] :
وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ إِذا هُمْ يَقْنَطُونَ (36)
و چون مردم را رحمتى بچشانيم، بدان شاد مى گردند؛ و چون به [سزاى] آنچه دستاورد گذشته آنان است، صدمه اى به ايشان برسد، بناگاه نوميد مى شوند.
أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (37)
آيا ندانستهاند كه [اين] خداست كه روزى را براى هر كس كه بخواهد فراخ يا تنگ مىگرداند؟ قطعاً در اين [امر] براى مردمى كه ايمان مىآورند عبرتهاست.
فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ ذلِكَ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (38)
پس حقّ خويشاوند و تنگدست و در راهمانده را بده. اين [انفاق] براى كسانى كه خواهان خشنودى خدايند بهتر است، و اينان همان رستگارانند.
وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ رِباً لِيَرْبُوَا فِي أَمْوالِ النَّاسِ فَلا يَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ زَكاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ (39)
و آنچه [به قصد] ربا مىدهيد تا در اموال مردم سود و افزايش بردارد، نزد خدا فزونى نمىگيرد؛ و[لى] آنچه را از زكات -در حالى كه خشنودى خدا را خواستاريد- داديد، پس آنان همان فزونىيافتگانند [و مضاعف مىشود].
اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَفْعَلُ مِنْ ذلِكُمْ مِنْ شَيْءٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ (40)
خدا همان كسى است كه شما را آفريد، سپس به شما روزى بخشيد، آنگاه شما را مىميراند و پس از آن زنده مىگرداند. آيا در ميان شريكان شما كسى هست كه كارى از اين [قبيل] كند؟ منزّه است او، و برتر است از آنچه [با وى] شريك مىگردانند.
[سورة الكهف (18): الآيات 76 الى 82] : « فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَها … فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما … فَأَرادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغا أَشُدَّهُما …»
قالَ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْراً (76)
[موسى] گفت: «اگر از اين پس چيزى از تو پرسيدم، ديگر با من همراهى مكن [و] از جانب من قطعاً معذور خواهى بود.»
فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا أَتَيا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما فَوَجَدا فِيها جِداراً يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ فَأَقامَهُ قالَ لَوْ شِئْتَ لاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً (77)
پس رفتند تا به اهل قريهاى رسيدند. از مردم آنجا خوراكى خواستند، و[لى آنها] از مهمان نمودن آن دو خوددارى كردند. پس در آنجا ديوارى يافتند كه مىخواست فرو ريزد، و [بنده ما] آن را استوار كرد. [موسى] گفت: «اگر مىخواستى [مىتوانستى] براى آن مزدى بگيرى.»
قالَ هذا فِراقُ بَيْنِي وَ بَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً (78)
گفت: «اين [بار، ديگر وقت] جدايى ميان من و توست. به زودى تو را از تأويل آنچه كه نتوانستى بر آن صبر كنى آگاه خواهم ساخت»:
أَمَّا السَّفِينَةُ فَكانَتْ لِمَساكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَها وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً (79)
اما كشتى، از آنِ بينوايانى بود كه در دريا كار مىكردند، خواستم آن را معيوب كنم، [چرا كه] پيشاپيش آنان پادشاهى بود كه هر كشتى [درستى] را به زور مىگرفت.
وَ أَمَّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً (80)
و اما نوجوان، پدر و مادرش [هر دو] مؤمن بودند، پس ترسيديم [مبادا] آن دو را به طغيان و كفر بكَشد.
فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً (81)
پس خواستيم كه پروردگارشان آن دو را به پاكتر و مهربانتر از او عوض دهد.
وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ يَسْتَخْرِجا كَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذلِكَ تَأْوِيلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً (82)
و اما ديوار، از آنِ دو پسر [بچه] يتيم در آن شهر بود، و زيرِ آن، گنجى متعلق به آن دو بود، و پدرشان [مردى] نيكوكار بود، پس پروردگار تو خواست آن دو [يتيم] به حدّ رشد برسند و گنجينه خود را -كه رحمتى از جانب پروردگارت بود- بيرون آورند. و اين [كارها] را من خودسرانه انجام ندادم. اين بود تأويل آنچه كه نتوانستى بر آن شكيبايى ورزى.
[سورة الكهف (18): الآيات 28 الى 29] : « يُرِيدُونَ وَجْهَهُ »
وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً (28)
و با كسانى كه پروردگارشان را صبح و شام مىخوانند [و] خشنودى او را مىخواهند، شكيبايى پيشه كن، و دو ديدهات را از آنان برمگير كه زيور زندگى دنيا را بخواهى، و از آن كس كه قلبش را از ياد خود غافل ساختهايم و از هوس خود پيروى كرده و [اساس] كارش بر زيادهروى است، اطاعت مكن.
وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً (29)
و بگو: «حق از پروردگارتان [رسيده] است. پس هر كه بخواهد بگرود و هر كه بخواهد انكار كند، كه ما براى ستمگران آتشى آماده كردهايم كه سراپردههايش آنان را در بر مىگيرد، و اگر فريادرسى جويند، به آبى چون مس گداخته كه چهرهها را بريان مىكند يارى مىشوند. وه! چه بد شرابى و چه زشت جايگاهى است.»
[سورة آلعمران (3): الآيات 176 الى 177] : « يُرِيدُ اللَّهُ أَلاَّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِي الْآخِرَةِ »
وَ لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً يُرِيدُ اللَّهُ أَلاَّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِي الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (176)
و كسانى كه در كفر مىكوشند، تو را اندوهگين نسازند؛ كه آنان هرگز به خدا هيچ زيانى نمىرسانند. خداوند مىخواهد در آخرت براى آنان بهرهاى قرار ندهد، و براى ايشان عذابى بزرگ است.
إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْكُفْرَ بِالْإِيْمانِ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (177)
در حقيقت، كسانى كه كفر را به [بهاى] ايمان خريدند، هرگز به خداوند هيچ زيانى نخواهند رسانيد، و براى آنان عذابى دردناك است.
[سورة النساء (4): الآيات 26 الى 28] : « يُرِيدُ اللَّهُ … وَ اللَّهُ يُرِيدُ … وَ يُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ … يُرِيدُ اللَّهُ … »
يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَ يَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (26)
خدا مىخواهد براى شما توضيح دهد، و راه [و رسمِ] كسانى را كه پيش از شما بودهاند به شما بنماياند، و بر شما ببخشايد، و خدا داناى حكيم است.
وَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ يُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمِيلُوا مَيْلاً عَظِيماً (27)
خدا مىخواهد تا بر شما ببخشايد؛ و كسانى كه از خواستهها[ى نفسانى] پيروى مىكنند مىخواهند شما دستخوش انحرافى بزرگ شويد.
يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً (28)
خدا مىخواهد تا بارتان را سَبُك گرداند؛ و [مىداند كه] انسان، ناتوان آفريده شده است.
[سورة البقرة (2): آية 185] : « يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ »
شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَ مَنْ كانَ مَرِيضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هَداكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (185)
ماه رمضان [همان ماه] است كه در آن، قرآن فرو فرستاده شده است، [كتابى ] كه مردم را راهبر، و [متضمّن] دلايل آشكار هدايت، و [ميزان] تشخيص حق از باطل است. پس هر كس از شما اين ماه را درك كند بايد آن را روزه بدارد، و كسى كه بيمار يا در سفر است [بايد به شماره آن،] تعدادى از روزهاى ديگر [را روزه بدارد]. خدا براى شما آسانى مىخواهد و براى شما دشوارى نمىخواهد؛ تا شماره [مقرر] را تكميل كنيد و خدا را به پاس آنكه رهنمونيتان كرده است به بزرگى بستاييد، و باشد كه شكرگزارى كنيد.
[سورة المائدة (5): الآيات 90 الى 91] : « إِنَّما يُرِيدُ الشَّيْطانُ »
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (90)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، شراب و قمار و بتها و تيرهاى قرعه پليدند [و] از عمل شيطانند. پس، از آنها دورى گزينيد، باشد كه رستگار شويد.
إِنَّما يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِي الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ (91)
همانا شيطان مىخواهد با شراب و قمار، ميانِ شما دشمنى و كينه ايجاد كند، و شما را از ياد خدا و از نماز باز دارد. پس آيا شما دست برمىداريد؟
[The will of God – the will of Satan]
[سورة الأنعام (6): آية 125] : « فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ … وَ مَنْ يُرِدْ … »
فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي السَّماءِ كَذلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ (125)
پس كسى را كه خدا بخواهد هدايت نمايد، دلش را به پذيرش اسلام مىگشايد؛ و هر كه را بخواهد گمراه كند، دلش را سخت تنگ مىگرداند؛ چنانكه گويى به زحمت در آسمان بالا مىرود. اين گونه، خدا پليدى را بر كسانى كه ايمان نمىآورند قرار مىدهد.
عبارت “راوَدَته عن نفسه” به معنای:
تلاش آرام، تدریجی، پر رمز و راز، و اغواگرانه برای بهدست آوردن اختیار یا تسلیم فرد در برابر خواستهای شهوانی.
«زلیخا با حیلههای عاطفی و جسمی، سعی کرد وارد رابطه شود.»
«زلیخا به دنبال اغوای یوسف و کشاندن او به رابطهای گناهآلود بود.»
«تلاش زلیخا برای اغفال یوسف، شکلی از مراودۀ شیطانی بود.»
«زلیخا بهطور مخفی و تدریجی میخواست مقاومت یوسف را بشکند و او را به سمت رابطه بکشاند.»
«رود» در آیات سورۀ یوسف:
«رود & نفس»
داستان تکراری مراودۀ شیطانی یکطرفۀ زلیخا با یوسف!
(شنیدی میگن: وارد رابطه شدهاند؟!)
اون رابطۀ مذموم و ناپسند و شیطانی یکطرفه از طرف زلیخا!
ارادۀ سوء زلیخا نسبت به یوسف!
جالبه که زلیخا این تهمت رو به یوسف میزنه که یوسف نسبت به او ارادۀ سوء داشته:
«قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً؟!»
تکلمات شیطان هم ارادۀ سوء شیطان است! همان مراودۀ شیطانی!
حسود به دنبال تمناهای خودشه و برای رسیدن به این خواسته ها، نقشه های زیادی میکشه و تلاش میکنه هر جوری هست به خواستۀ خودش برسه و به این کارش میگنه مراودۀ شیطانی حسود!
سوء استفاده از معلم برای رسیدن به تمنا!!!
معلم برای تایید تمنا نیامده! اومده برای دادن علم لازم به حسود که او دل از تمنا بکنه!
وَ راوَدَتْهُ الَّتي هُوَ في بَيْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَيْتَ لَكَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (23)
وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَميصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَ أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً إِلاَّ أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَليمٌ (25)
قالَ هِيَ راوَدَتْني عَنْ نَفْسي وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ كانَ قَميصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْكاذِبينَ (26)
وَ قالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدينَةِ امْرَأَتُ الْعَزيزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَها حُبًّا إِنَّا لَنَراها في ضَلالٍ مُبينٍ (30)
…
قالَتْ فَذلِكُنَّ الَّذي لُمْتُنَّني فيهِ وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَ لَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ ما آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُوناً مِنَ الصَّاغِرينَ (32)
امام صادق علیه السلام:
فَقَالَتِ امْرَأَهًُْ الْعَزِیزِ
فَذلِکُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ فِی حُبِّهِ
وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ أَیْ دَعَوْتُهُ
فَاسْتَعْصَمَ أَیْ امْتَنَعَ
ثُمَّ قَالَتْ وَ لَئِنْ لَمْ یَفْعَلْ ما آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ وَ لَیَکُوناً مِنَ الصَّاغِرِین.
زلیخا چون دید همهی زنان از جمالش حیران شدهاند گفت:
این همان کسی است که به خاطر [عشق] او و محبّت و علاقه؛ مرا سرزنش کردید.
و من او را به خویشتن دعوت کردم،
و او خودداری کرد.
و اگر آنچه را به او دستور میدهم انجام ندهد، به زندان خواهد افتاد؛
و به یقین خوار و حقیر خواهد شد.
…
قالَ ما خَطْبُكُنَّ إِذْ راوَدْتُنَ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما عَلِمْنا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ قالَتِ امْرَأَةُ الْعَزيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقينَ (51)
قالُوا سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ وَ إِنَّا لَفاعِلُونَ (61)
قاموس قرآن، جلد 3، صفحه 145
مجمع البحرين، جلد 3، صفحه 55
در مجمع گويد: مراوده خواستن چيزيست با نرمى و مدارا
راغب گويد: مراوده آنست كه با ديگرى در اراده نزاع كنى و قصد كنى آنچه را كه او قصد نميكند و يا بطلبى چيزيرا كه او نميطلبد.
در اقرب آنرا آنگاه كه با «عن» يا «على» همراه باشد مخادعه و فريفتن معنى كرده است.
اين هر سه قول كه نقل شد نزديك بهماند.
قاموس قرآن، جلد 3، صفحه 144
و تقول: رَاوَدَ فلانٌ جاريتَه عن نفسها و راودَتْه هي عن نفسِه إذا حاول كل واحد منهما من صاحبه الوطء و الجماع؛ و منه قول اللّٰه جلّ و عزّ: تُرٰاوِدُ فَتٰاهٰا عَنْ نَفْسِهِ [يوسف: 30] فجعل الفِعل لها.
تهذیب اللغة، جلد 14، صفحه 115
شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، جلد 4، صفحه 2688
مفردات ألفاظ القرآن، جلد 1، صفحه 371
مفردات ألفاظ القرآن، جلد 1، صفحه 371
مجمع البحرين، جلد 3، صفحه 55
لسان العرب، جلد 3، صفحه 191
ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن، جلد 2، صفحه 122