The greedy silkworm
encases itself
by producing cocoons around it.
The dark home of the greedy silkworm!
«حرص» یکی از هزار واژه مترادف «حسد» است.
در فرهنگ لغات عربی مینویسند:
«حَرَصَ القَصَّارُ الثَّوْبَ: شَقَّهُ،
گازر جامه را از بسيارى كوبيدن و شستن پاره كرد.»
مفهوم «disconnection»
«الْحِرْصُ: فرط الشّره، و فرط الإرادة،
زيادهروى در آزمندى و ميل و اراده است. زیادهخواهی»
+ «سرق – السَّرَق : شِقاق الحرير»
«السحابة الحارصة – شجة حارصة»
«و الحرص طلب الشيء بجد و اجتهاد،
حرص: طلب كردن چيزى با كوشش.»
«و الأصل من السحابة الحارصة و هي التي تقشر وجه الأرض،
اصل اين كلمه از «السحابة الحارصة» است، يعنى ابرى كه پوست زمين را مىكند.»
«و شجة حارصة التي تقشر جلدة الرأس،
«شجة حارصة» يعنى جراحتى كه پوست سر را بيفكند.»
«و كذلك الحرص كان صاحبه ينال من نفسه لشدة اهتمامه بما هو حريص فيه،
حرص نيز بصاحب خود صدمه و آسيب مىرساند، زيرا به آنچه حرص دارد، زياد اهميت مىدهد.»
+ «الحسد: القشر»: «الحسد: القُراد، لانه یقشر القلب کما یقشر القُراد الجلد»
انگاری این کرم ابریشم حریص، با تنیدن این پیله به دور خود، قشر و پوستهای دورش را احاطه میکند که او را در این خانهی زیادهخواهیهایش – که ظاهری سفید دارد، اما باطنی سیاه و تاریک – محبوس میکند و همچنین او را محروم از دیدن نور زیبای خورشید مینماید.
دو واژهی حرص و حسد، همین داستان قطع رابطه با نور و گیر کردن در تاریکیِ تمناها رو با مثال زیبای کرم ابریشم حریصِ حسود، به ما یاد میدهند و البته هزار واژه مترادف دیگر حسد!
Cutting open a silk cocoon.
مثال زیبای کرمِ ابریشمِ حریص و پیلهای که به دور خود میتند!
مَثَلُ الْحَرِيصِ عَلَى الدُّنْيَا كَمَثَلِ دُودَةِ الْقَزِّ!
O greedy silkworm!
Don’t bother yourself!
You don’t need it!
امام باقر علیه السلام:
مَثَلُ الْحَرِيصِ عَلَى الدُّنْيَا كَمَثَلِ دُودَةِ الْقَزِّ
كُلَّمَا ازْدَادَتْ مِنَ الْقَزِّ عَلَى نَفْسِهَا لَفّاً
كَانَ أَبْعَدَ لَهَا مِنَ الْخُرُوجِ حَتَّى تَمُوتَ غَمّاً.
مثل شخص حریص بر دنیا، مثل کرم ابریشم است
که هر چه بیشتر ابریشم بر خود میتابد و میپیچد،
راه بیرون شدن خود را دورتر و بستهتر مینماید تا از غم و اندوه میمیرد.
امام صادق علیه السلام:
أَغْنَى الْغِنَى مَنْ لَمْ يَكُنْ لِلْحِرْصِ أَسِيراً.
بىنيازترين بىنيازان كسى مىباشد كه اسير حرص نباشد.
لَا تُشْعِرُوا قُلُوبَكُمُ الِاشْتِغَالَ بِمَا قَدْ فَاتَ
فَتَشْغَلُوا أَذْهَانَكُمْ عَنِ الِاسْتِعْدَادِ لِمَا لَمْ يَأْتِ.
دلهاى خود را به آنچه از دست رفته مشغول نسازيد،
كه در اين هنگام از فعاليت براى آينده باز خواهيد ماند.
دلنوشته:
«از پیلهات بیرون بیا…»
ای دل…
امام باقر علیهالسلام فرمودند:
«مَثَلُ الحَرِيصِ عَلَى الدُّنْيَا، كَمَثَلِ دُودَةِ الْقَزِّ؛
كُلَّمَا ازْدَادَتْ مِنَ الْقَزِّ عَلَى نَفْسِهَا لَفّاً،
كَانَ أَبْعَدَ لَهَا مِنَ الْخُرُوجِ، حَتَّى تَمُوتَ غَمّاً.»
و چه تشبیهِ عجیبیست…
دلِ حریص، درست مانند کرمیست که با دستانِ خودش،
پیلهی نازکِ تمنّا را دورِ خود میتند؛
با هر خواستن، با هر جمع کردن، با هر چسبیدن،
لایهای تازه از حجابِ دنیا بر جانش میافزاید،
تا جایی که دیگر راهی برای بیرون آمدن نمیماند…
نه نوری میبیند، نه نسیمی حس میکند،
فقط خفه میشود در میان آرزوهای خودش.
ای دل…
چقدر از ما در همین پیلهها ماندهایم!
پیلهی حرص، پیلهی حسد، پیلهی مقایسه، پیلهی مالکیت…
هرچه بیشتر میتنی، از نفسِ رحمتِ خدا دورتر میشوی.
و غم، آرام آرام، جای نور را میگیرد.
اما هنوز دیر نشده…
فرشتهی مهربانت کنار همان پیله ایستاده و میگوید:
«اگر به جای “جمع کردن”، “رها کردن” را بیاموزی،
نورِ رهایی در تو خواهد دمید.»
یوسف هم روزی در چاه بود،
اما با صبر، از دل تاریکی به خزائنِ زمین رسید.
تو هم میتوانی، اگر در میانِ نخهای درهمِ دنیا،
یکبار فقط بگویی:
«خدایا، بس است… من از این پیله بیرون میخواهم آمد!»
آنگاه، همانگونه که ذوالنون را از شکمِ ماهی بیرون آورد،
و یوسف را از قعرِ چاه،
تو را نیز از تاریکی حرص رها میکند.
ای دل…
دنیا را بهاندازۀ «بلاغ» بخواه، نه بهاندازۀ «بند».
بگذار بال درآوری از پیلهات، نه اینکه درونش بمیری.
زیرا آنان که با نور صبر و تقوا زندگی میکنند،
روزى از همان تارهای تمنّا، بالِ پرواز میسازند… ✨
🌙
از پیلهات بیرون بیا،
پروانۀ من…
نور، همین بیرون تمنا منتظر توست.
وَ رُوِيَ أَنَّهُ حُمِلَ لَهُ حِمْلُ بَزٍّ لَهُ قِيمَةٌ كَثِيرَةٌ فَسُلَّ فِي اَلطَّرِيقِ فَكَتَبَ إِلَيْهِ اَلَّذِي حَمَلَهُ يُعَرِّفُهُ اَلْخَبَرَ فَوَقَّعَ بِخَطِّهِ: «إِنَّ أَنْفُسَنَا وَ أَمْوَالَنَا مِنْ مَوَاهِبِ اَللَّهِ اَلْهَنِيئَةِ وَ عَوَارِيهِ اَلْمُسْتَوْدَعَةِ يُمَتِّعُ بِمَا مَتَّعَ مِنْهَا فِي سُرُورٍ وَ غِبْطَةٍ وَ يَأْخُذُ مَا أَخَذَ مِنْهَا فِي أَجْرٍ وَ حِسْبَةٍ فَمَنْ غَلَبَ جَزَعُهُ عَلَی صَبْرِهِ حَبِطَ أَجْرُهُ وَ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ ذَلِكَ.»
نقل شده است که محمولهی بسیار گرانبهایی از پارچه برای حضرت جواد (صلوات الله عليه) جابهجا میشد که در مسیر مورد سرقت قرار گرفت. کسی که (از جانب حضرت) آن بار را حمل میکرد، به ایشان نامهای نوشت و ماجرا را برایشان تعریف کرد.
آنگاه حضرت جواد (صلوات الله عليه) با خط خود چنین نوشتند:
«بهراستی جانها و اموال ما، موهبتهای خداوند هستند که بر ما گوارایند و امانتهای او هستند که به ما سپرده شدهاند.
آنچه از آنها که قابل استفاده است، در شادیها و خوشیها، مورد استفاده قرار میگیرد و آنچه از آنها که ازدستدادنی است، در (ازای) اجر و پاداش، از دست میروند.
پس هرکس بیتابیاش بر صبرش غلبه داشته باشد، اجرش از بین میرود.
به خداوند پناه میبریم از این (اتفاق).»
#دلنوشته
«آنچه داریم، هدیهایست از خدا… نه تملکِ ما»
گاهی زندگی، مثل جادهای طولانی است که در میانش کاروانی از نعمتها در حرکت است.
بارهایی پر از شادی، آرامش، رابطه، فرصت، ثروت…
و ناگهان، در میانهی راه، چیزی از این کاروان گم میشود.
دل میلرزد، اشک در چشم میدود، و لب میپرسد: «چرا؟!»
در چنین لحظهای، صدایی از آرامترین دلِ زمین، امام جواد علیهالسلام، میرسد:
«إِنَّ أَنْفُسَنَا وَ أَمْوَالَنَا مِنْ مَوَاهِبِ اللَّهِ الْهَنِيئَةِ وَ عَوَارِيهِ الْمُسْتَوْدَعَةِ…»
جانها و داراییهای ما، موهبتهایی گوارا و امانتهایی سپردهشده از جانب خدا هستند.
ای دل…
آنچه در دست داری، «مالِ تو» نیست، «امانتِ او»ست.
تو فقط در مسیرِ عبور، نگاهبانِ لحظهای از رحمتِ خدایی.
آنچه را گرفتی، به لطفش گرفتی،
و آنچه را از تو گرفت، به حکمتش گرفت.
«يُمَتِّعُ بِمَا مَتَّعَ مِنْهَا فِي سُرُورٍ وَ غِبْطَةٍ، وَ يَأْخُذُ مَا أَخَذَ مِنْهَا فِي أَجْرٍ وَ حِسْبَةٍ…»
یعنی اگر بهرهای بردی، با شادی و سپاس ببر،
و اگر از دست رفت، با ایمان و اجر بدرقهاش کن.
زیرا هر دو چهره، از یک خورشید میتابند:
بخشش و بازپسگیری، هر دو از اوست.
اما آه…
«فَمَنْ غَلَبَ جَزَعُهُ عَلَى صَبْرِهِ، حَبِطَ أَجْرُهُ…»
اگر بیتابی بر صبر چیره شود،
پاداشِ آرامش از بین میرود.
نه به این معنا که خدا کممیگذارد،
بلکه دل، با ناآرامی، راهِ دریافت نور را میبندد.
ای دل…
چقدر زیباست این درسِ امام جواد:
که هر چیز در این دنیا،
یا هدیهایست برای خوشی،
یا امانتیست برای امتحان.
نه آنکه داریم، ماندنیست،
و نه آنکه رفت، گمشده.
همه چیز، از همان دست میآید و به همان دست بازمیگردد.
پس اگر روزی چیزی را از دست دادی،
به جای گفتنِ «چرا من؟»، بگو:
«امانتم را پس گرفتی، و من هنوز سپاسگزارم.»
زیرا شاید همان لحظه که تو میگریی،
خدا لبخند میزند و فرشتگان را شاهد میگیرد:
این بندهام فهمید…
که مالکِ حقیقی، منم.
🌙
آری ای دل…
در دنیایی که همه چیز امانت است،
تنها چیزی که واقعاً مالِ تو میماند،
«صبریست که در دلِ فقدان ورزیدی».
و این همان گنجیست که هیچ راهزنی نمیتواند بدزدد… ✨
وقتی که در بند تمنّاهای خودت اسیر میشی و گیر میافتی!
«نسی – تمنّا علت تاخیر در درک نور است! فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ!»
«مَثَلُ الْحَرِيصِ عَلَى الدُّنْيَا كَمَثَلِ دُودَةِ الْقَزِّ!»
+ «غبر – مرداب راکد حسادت! داستان تکراری جاماندگان! عجوزا فی الغابرین!»
حرص یعنی تاریکیِ پشتنمودن به نورِ تقدیرات،
و رو نمودن به تمنّاهای حسدآلود!
حرص یعنی تاریکی پشت نمودن به نور تقدیرات و رو نمودن به تمناهای حسدآلودی که این زیادهخواهیها، توام با علائم و آلارمهای تاریکی در قلب سلیم به اطلاع صاحبان نور میرسد و آنها را از عواقب سوء این افکار و اقوال و رفتار آمیخته با حرص و حسد مطلع میکند و اینجا این خود شخص است که با دیدن این تابلوهای راهنمایی و رانندگی کنار جاده «امارة»، تصمیم میگیرد که به این علائم هشدار دهنده گوش جان سپرده و ترتیب اثر دهد یا نه بر خلاف توصیههای خالق خود، مسیر خودسرانه و خودخواهانه خود را در پیش بگیرد و اینجاست که واژه امر به زیبایی در فهم مسائل مشکل، کمک شایانی به ما میکند.
پس حرص که به زیادهخواهی انسانها ترجمه شده میبایست معیار و میزانی تعریف شود که مازاد بر آن، بشود زیاده بر آن، و هر کس این زیاده را طالب شود عنوان شخص حریص به او میدهیم.
چه کسی میزان خواستنها را مشخص میکند؟
در مباحث روانپژشکی امروز، از «رابطه خالق و مخلوق، زیباترین جلوه هستی!» کمتر صحبت به میان میآید. در واژه زیبای «سعف – اسعاف» اشاره کردیم که فرایند نورانی ولایت همچون آمبولانسی است که هر وقت ویژگی زیادهخواهی یعنی حرص و حسد در قلبی به جنبش در میآید، خدای مهربان از همان رابطه کلامی زیبای نورانی بین خود و مخلوقش یعنی زبان قبض و بسط نور، استفاده نموده و با تاریکی قلب یعنی قبض نور قلب، به مخلوق اشتباهکار خود پیغام میدهد که در قلبش یک ارور «error» و اشتباه، در حال وقوع است که چنانچه فورا سرکوب نشود، بیم آن میرود که کودتایی در دنیای درون قلب شکل گرفته و حکومت، از دست نور آرامش گرفته شود و به دست ایادی لیل و تاریکی بیفتد و اینجاست که قلب سلیم متوجه هشدار بموقع شده و میفهمد که این سوژه مورد نظر، هر چه که باشد، همسو با تقدیرات خداوند برای اصلاح و تربیت او در فرصت باقیمانده از عمر او نیست، لذا متوجه انحراف از استاندارد قلب خود شده و با توبه و استغفار و رغم انف نمودن، با کمک این نور پشیمانی، قبل از اینکه این ویژگی مذموم، که از عالم ذر با خود حملش میکنیم، کار دستمان بدهد، آتش فتنه در نطفه خفه شده و این اطلاعرسانی بموقع خالق هستی و آفرینش، در ملک و در ملکوت قلب ما، که خالق نور قلب ماست و قلب را تاریک و روشن میکند، را مدیون این عنایت خدای مهربان خود هستیم. و به این کلام الله نورانی دائم گوش جان میسپاریم تا روند درناژ دائمی حرص و کبر و حسادت و … برقرار باشد و تنها راه دسترسی به آرامش و شادکامی در زندگی برای همه، دانستن همین کلام نور و ظلمت است در دنیای قلب، که «الله یقبض و یبصط» به صراحت در قرآن کریم اشاره به همین فرایند زیبا و حیاتی برای قلب سلیم دارد.
پس داشتن عیب حسد که هزار واژه مترادف مثل حرص گویای ابعاد گوناگون ویژگی این بیماری بدخیم قلب هستند، بصورت دیفالت مد در وجود آدمی از بدو تولد هست و این اندوخته مذموم عالم ذر ماست که فرصتی دیگر در این دنیا به ما داده شده تا با فهم نور الولایة، خودمان اختیارا این سم مهلک را ساپرس کنیم و با این حسن استفاده از نور، اختیارا نمره قبولی ورود به بهشت دائم آل محمد ع را اخذ نماییم و نقش خالق برای مخلوقِ مختار و صاحب ارادهای بنام انسان فقط همین تبلیغ و اطلاعرسانی از جنس قبض و بسط نور است و اینکه آیا شخص به این اوامر نورانی توجهی بنماید یا ننماید، تکلیف قضاوت الهی را برای تعیین سرنوشت ابدی شخص معلوم مینماید.
اما آمار متاسفانه مایوس کننده است و غالبا افراد که حتی زبانا خود را بسیار خداپرست نشان میدهند هنگام امتحانات عملی و رو برو شدن با آیاتی که این باورِ آنها را به چالش میکشند که آیا باور، زبانی است یا زبانی و قلبی، درصد بالایی از افراد، دانسته و مطلع، مسیری غیر خواست خالق خود را انتخاب نموده و در پیش میگیرند و این انتخاب خودخواسته و آگاهانهی آنها در مسیر نار جهنم، آنها را به سمت مارپیچ مرگ خودباختگان سوق میدهد.
و این جا نقش بیبدیل دانهدرشتهای قبیله شیطان بسیار حائز اهمیت است که آنها به این عده که اهل تمنا هستند، اما رویشان نمیشود، جرات گناه کردن میدهند.
داستان حرص و حسد و هزار واژه مترادف دیگر که امروز عنوان و تاپیک بحث اساتید روانپژشکی است و اینکه در صدد شناخت این ویژگی انسانها هستند و هم اینکه آیا این ویژگی اساسا خوب است یا بد و باز اینکه رفتار انسان رو چگونه تحت تاثیر خود قرار میدهد و تلاشهای آکادمیک و آزمایشگاهی برای درک این قبیل امور – که مربوط به دنیای ملکوت قلبهاست و در ملک قابل فهم و دسترسی نیست – همه و همه نشان میدهد که انسان فطرتا جویای راه درمانی برای این مشکل اساسی خویش است تا از شر این رذیله اخلاقی رها شود، اما این خواسته مهم، بدون دانستن و فهم کلام نورانی خدای خود اصلا امکان پذیر نیست.
امام صادق علیه السلام:
حُرِمَ اَلْحَرِيصُ خَصْلَتَيْنِ وَ لَزِمَتْهُ خَصْلَتَانِ
حُرِمَ اَلْقَنَاعَةَ فَافْتَقَدَ اَلرَّاحَةَ
وَ حُرِمَ اَلرِّضَا فَافْتَقَدَ اَلْيَقِينَ.
شخص حريص از دو خصلت محروم است و به دو خصلت پایبند:
چون از قناعت محروم است راحتي را از دست داده،
و چون از رضا محروم است داراي يقين نيست.
حرص، تلاش اهل حسد برای دستیابی به تمناها!
حریصترین افراد کسانی هستند که گفتند:
«قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَ أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ»
[سورة البقرة (۲): آية ۹۶]
وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى حَياةٍ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا
يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ
وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ يُعَمَّرَ
وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ (۹۶)
و آنان را مسلماً آزمندترين مردم به زندگى،
و [حتى حريصتر] از كسانى كه شرك مىورزند خواهى يافت.
هر يك از ايشان آرزو دارد كه كاش هزار سال عمر كند
با آنكه اگر چنين عمرى هم به او داده شود، وى را از عذاب دور نتواند داشت.
و خدا بر آنچه مىكنند بيناست.
الْحِرْصُ : مَا لَا حَاجَةَ بِهِ!
زیادهخواهیهایی که هیچ احتیاجی هم بهش نداری!
فَأَخَذَا مَا لَا حَاجَةَ بِهِمَا إِلَيْهِ
پس آدم و حوا چيزى را گرفتند كه بدان احتياج نداشتند!
از این رو بيشتر آن چه را آدميزاد مىطلبد، به آن احتياج ندارد!
با قلبت باید نور تقدیراتتو خوب بشناسی: «معرفة الله».
همچنین با قلبت باید تاریکی تمناهاتو خوب بشناسی: «حبّ دنیا».
قلبی که این نور و ظلمتشو خوب بشناسه و بفهمه خیلی قلب با ارزشی است!
«یاقوت سرخ!»
امام سجاد علیه السلام:
سُئِلَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع
أَيُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
فَقَالَ مَا مِنْ عَمَلٍ بَعْدَ مَعْرِفَةِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ مَعْرِفَةِ رَسُولِهِ ص أَفْضَلَ مِنْ بُغْضِ الدُّنْيَا
وَ إِنَّ لِذَلِكَ لَشُعَباً كَثِيرَةً وَ لِلْمَعَاصِى شُعَباً
فَأَوَّلُ مَا عُصِيَ اللَّهُ بِهِ الْكِبْرُ وَ هِيَ مَعْصِيَةُ إِبْلِيسَ حِينَ أَبَى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ
وَ الْحِرْصُ وَ هِيَ مَعْصِيَةُ آدَمَ وَ حَوَّاءَ حِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُمَا
فَكُلا مِنْ حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظّالِمِينَ
فَأَخَذَا مَا لَا حَاجَةَ بِهِمَا إِلَيْهِ
فَدَخَلَ ذَلِكَ عَلَى ذُرِّيَّتِهِمَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ
وَ ذَلِكَ أَنَّ أَكْثَرَ مَا يَطْلُبُ ابْنُ آدَمَ مَا لَا حَاجَةَ بِهِ إِلَيْهِ
ثُمَّ الْحَسَدُ وَ هِيَ مَعْصِيَةُ ابْنِ آدَمَ حَيْثُ حَسَدَ أَخَاهُ فَقَتَلَهُ
فَتَشَعَّبَ مِنْ ذَلِكَ
حُبُّ النِّسَاءِ وَ حُبُّ الدُّنْيَا وَ حُبُّ الرِّئَاسَةِ وَ حُبُّ الرَّاحَةِ وَ حُبُّ الْكَلَامِ وَ حُبُّ الْعُلُوِّ وَ الثَّرْوَةِ
فَصِرْنَ سَبْعَ خِصَالٍ فَاجْتَمَعْنَ كُلُّهُنَّ فِى حُبِّ الدُّنْيَا
فَقَالَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْعُلَمَاءُ بَعْدَ مَعْرِفَةِ ذَلِكَ حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ
وَ الدُّنْيَا دُنْيَاءَانِ
دُنْيَا بَلَاغٍ وَ دُنْيَا مَلْعُونَةٍ
از على بن الحسين علیهماالسلام پرسيدند،
كدام عمل نزد خداى عزوجل بهتر است؟
فرمود: هيچ عملى بعد از معرفت خداى عزوجل و رسولش بهتر از بغض دنيا نيست،
و براى آن شعبه هاى بسياری است و براى گناهان (نافرمانی هاى خدا) شعبه هاى بسياری است :
نخستين نافرمانى كه خدا را نمودند تكبر بود
و آن نافرمانى شيطان بود، زمانی كه سرپيچى و گردن فرازى كرد از كافران گشت .
و ديگر حرص است كه نافرمانى آدم و حوا بود،
زمانی كه خداى عزوجل به آن ها فرمود:
(از هر چه خواهيد بخوريد ولى به اين درخت نزديك نشوید كه از ستمكاران باشيد، 25 سوره 2)
پس آدم و حوا چيزى را گرفتند كه بدان احتياج نداشتند،
و اين خصلت تا روز قيامت در ذريه آن ها رخنه كرد،
از اين رو بيش تر آن چه را آدميزاد مىطلبد به آن احتياج ندارد.
و ديگر حسد است كه نافرمانى پسر آدم (قابيل) بود،
زمانی كه به برادرش (هابيل) حسد برد و او را كشت،
و از اين نافرمانی ها، دوستى زنان و دوستى دنيا و دوستى رياست و دوستى استراحت و دوستى سخن گفتن و دوستى سرورى و ثروت منشعب گشت ،
و اين ها هفت خصلت است كه همگى در دوستى دنيا گرد آمده اند،
از اين رو پيغمبران و دانشمندان بعد از شناختن اين مطلب گفتند:
دوستى دنيا سر هر خطا و گناه است
و دنيا دو گونه است :
دنياى رساننده و دنياى ملعون
(يعنى دنيايی كه انسان را به طاعت و قرب خدا مى رساند
به قدر كفاف است كه آن ممدوح و پسنديده است
و دنيایی كه بيش از مقدار كفاف و زيادتر از احتياج است
كه آن مايه لعنت و دورى از رحمت خداست).
🌿 #دلنوشته
«دنیایی که باید از آن گذشت، نه با نفرت… بلکه با شناخت»
ای دل…
امام سجاد علیهالسلام، آن امام اشک و سجده، روزی رازی بزرگ را بر زبان آورد:
فرمودند که پس از شناخت خدا و پیامبرش، هیچ عملی نزد خدا برتر از بغضِ دنیا نیست.
و آه، چه عمیق است این سخن…
نه آنکه مقصود، نفرت از زمین و آسمان و نعمتها باشد،
بلکه دل کندن از همان دنیاییست که ما را از یاد خدا بازمیدارد؛
از همان وسوسههایی که ریشهاش در سه تاریکی است:
کبر، حرص، و حسد.
کبر… همان نخستین گناهی که ابلیس را از آسمان انداخت؛
وقتی گفت: «من بهترم!»
حرص… همان لغزشِ آدم و حوا؛
وقتی خواستند آنچه را که نیازی به آن نداشتند.
و حسد… همان آتشی که قابیل در دل افروخت
و دست به خون برادر برد.
امام سجاد گفتند:
از این سه شاخه، هزار خار روییده؛
دوستیِ دنیا، دوستیِ مقام، دوستیِ راحتی، سخن، ثروت، برتری…
و همهشان در یک ریشه جمع میشوند:
حبّ دنیا، رأسُ کلّ خطیئةٍ.
آری…
ای دل،
هر گناهی از جایی آغاز میشود که آدمی چیزی میخواهد که نیازش نیست.
میخواهد دیده شود، شنیده شود، برتر باشد، بیشتر داشته باشد…
و درست همانجاست که نور از دل میرود
و دنیای ملعونه، جای دنیای بلاغ را میگیرد.
اما هنوز راهی هست…
دنیا، دو دنیاست؛
یکی «دنیای گذر» — پلی از نور، وسیلهای برای خدمت، برای عشق، برای رشد.
و دیگری «دنیای ماندن» — باتلاقی از حرص و حسد و تکبّر.
و انسان، در هر لحظه، میان این دو دنیا انتخاب میکند.
ای دلِ من…
دنیای پل را انتخاب کن، نه دنیای قصر.
به یاد بیاور که ثروت، زن، مقام، سخن و رفاه اگر به نور گره بخورند،
برکتند، نه بلا.
اما اگر بینور شوند، بند میشوند بر گردنِ روح.
فرشتهی مهربانت در گوش تو میگوید:
«از دنیا عبور کن، نه اینکه از آن بگریز؛
از دنیا بگذر، اما با خدا.
آنگاه خواهی دید که زمین هم سجدهگاه میشود
و آسمان هم وطن…»
🌙
ای دل…
بغضِ دنیا یعنی: دوست داشتنِ خدا بیش از هر چیز.
یعنی اینکه وقتی همه چیز را داری، اما هنوز بیقرارِ یادِ اویی.
و این همان جاییست که بندگان، پادشاه میشوند
و عاشقان، آزاد… ✨
حسد (با هزار واژه مترادف)، سرآمد تمام گناهان!
ریشهی همهی گناهان، نارضایتی به تقدیرات خداست!
حسد، زشتکاری پنهان!
وَ ما بَطَنَ مِنَ الْفَواحِشَ : الْحَسَدُ!
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
إِيَّاكُمْ وَ ثَلَاثَ خِصَالٍ فَإِنَّهُنَّ رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ
إِيَّاكُمْ وَ الْكِبْرَ
فَإِنَّ إِبْلِيسَ حَمَلَهُ الْكِبْرُ عَلَى تَرْكِ السُّجُودِ لِآدَمَ فَلَعَنَهُ اللَّهُ وَ أَبْعَدَهُ
وَ إِيَّاكُمْ وَ الْحِرْصَ
فَإِنَّ آدَمَ حَمَلَهُ الْحِرْصُ عَلَى أَنْ أَكَلَ مِنَ الشَّجَرَةِ
وَ إِيَّاكُمْ وَ الْحَسَدَ
فَإِنَّ قَابِيلَ حَمَلَهُ الْحَسَدُ عَلَى قَتْلِ أَخِيهِ هَابِيلَ
وَ الْحَاسِدُ جَاحِدٌ لِأَنَّهُ لَمْ يَرْضَ بِقَضَاءِ اللَّهِ
وَ اعْلَمْ أَنَّ الْحَسُودَ لَا يَسُودُ.
از سه خصلت بپرهیزید؛
زیرا که این سه صفت سرآمد تمام گناهان است.
زنهار از تکبر و سرکشى؛
زیرا که تکبر شیطان را وادار کرد که بر آدم سجده نکند، پس خدا او را راند و نفرین کرد.
از حرص و آز بپرهیزید؛
چرا که حرص و آز سبب شد که آدم از آن درخت بخورد و از بهشت بیرون شود.
از حسد دوری کنید؛
که حسد قابیل را وادار بر کشتن برادرش هابیل نمود.
و شخص حسود منکر است و خشمگین به قضاى خداوند.
بدان که حسود، بزرگى و سیادت نمیکند.
وَ جَاءَ فِي تَأْوِيلِ قَوْلِهِ تَعَالَى
قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ الْحَسَدُ.
[سورة الأعراف (۷): الآيات ۳۳ الى ۳۴]
قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ
وَ أَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً
وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (۳۳)
بگو: «پروردگار من فقط زشتكاريها را -چه آشكارش [باشد] و چه پنهان-
و گناه و ستم ناحق را حرام گردانيده است؛
و [نيز] اينكه چيزى را شريك خدا سازيد كه دليلى بر [حقّانيّت] آن نازل نكرده؛
و اينكه چيزى را كه نمىدانيد به خدا نسبت دهيد.
وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ
فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ (۳۴)
و براى هر امّتى اجلى است؛
پس چون اجلشان فرا رسد، نه [مىتوانند] ساعتى آن را پس اندازند و نه پيش.
امام صادق علیه السلام:
لاَ تَحْرِصْ عَلَى شَيْءٍ لَوْ تَرَكْتَهُ لَوَصَلَ إِلَيْكَ
وَ كُنْتَ عِنْدَ اَللَّهِ مُسْتَرِيحاً مَحْمُوداً بِتَرْكِهِ
وَ مَذْمُوماً بِاسْتِعْجَالِكَ فِي طَلَبِهِ وَ تَرْكِ اَلتَّوَكُّلِ عَلَيْهِ وَ اَلرِّضَى بِالْقِسْمِ
فَإِنَّ اَلدُّنْيَا خَلَقَهَا اَللَّهُ بِمَنْزِلَةِ ظِلِّكَ
إِنْ طَلَبْتَهُ أَتْبَعَكَ وَ لاَ تَلْحَقُهُ أَبَداً
وَ إِنْ تَرَكْتَهُ تَبِعَكَ وَ أَنْتَ مُسْتَرِيحٌ
وَ قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
اَلْحَرِيصُ مَحْرُومٌ وَ هُوَ مَعَ حِرْمَانِهِ مَذْمُومٌ فِي أَيِّ شَيْءٍ كَانَ
وَ كَيْفَ لاَ يَكُونُ مَحْرُوماً وَ قَدْ فَرَّ مِنْ وَثَاقِ اَللَّهِ
وَ خَالَفَ قَوْلَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَيْثُ يَقُولُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ
اَلَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ
وَ اَلْحَرِيصُ بَيْنَ سَبْعِ آفَاتٍ صَعْبَةٍ
فِكْرٍ يَضُرُّ بَدَنَهُ وَ لاَ يَنْفَعُهُ
وَ هَمٍّ لاَ يَتِمُّ لَهُ أَقْصَاهُ
وَ تَعَبٍ لاَ يَسْتَرِيحُ مِنْهُ إِلاَّ عِنْدَ اَلْمَوْتِ وَ يَكُونُ عِنْدَ اَلرَّاحَةِ أَشَدَّ تَعَباً
وَ خَوْفٍ لاَ يُورِثُهُ إِلاَّ اَلْوُقُوعَ فِيهِ
وَ حُزْنٍ قَدْ كَدِرَ عَلَيْهِ عَيْشُهُ بِلاَ فَائِدَةٍ
وَ حِسَابٍ لاَ يُخَلِّصُهُ مِنْ عَذَابِ اَللَّهِ إِلاَّ أَنْ يَعْفُوَ اَللَّهُ عَنْهُ
وَ عِقَابٍ لاَ مَفَرَّ لَهُ مِنْهُ وَ لاَ حِيلَةَ
وَ اَلْمُتَوَكِّلُ عَلَى اَللَّهِ يُمْسِي وَ يُصْبِحُ فِي كَنَفِ (اَللَّهِ تَعَالَى)
وَ هُوَ مِنْهُ فِي عَافِيَتِهِ
وَ قَدْ عَجَّلَ اَللَّهُ كِفَايَتَهُ
وَ هَيَّأَ لَهُ مِنَ اَلدَّرَجَاتِ مَا اَللَّهُ بِهِ عَلِيمٌ
وَ اَلْحِرْصُ مَا يَجْرِي فِي مَنَافِذِ غَضَبِ اَللَّهِ
وَ مَا لَمْ يُحْرَمِ اَلْعَبْدُ اَلْيَقِينَ لاَ يَكُونُ حَرِيصاً
وَ اَلْيَقِينُ أَرْضُ اَلْإِسْلاَمِ وَ سَمَاءُ اَلْإِيمَانِ.
امام صادق (ع ) فرمود:
در رسيدن به چيزى كه اگر رهايش كنى به سوى تو مىآيد و در آن صورت محبوب خداوند باشى، حريص مباش
و اگر در رسيدن به خواستهات شتاب ورزى و از توكل به خدا و رضا به قسمت غافل شوى، در درگاه احديت ناپسند خواهى شد؛
چرا كه خداوند جهان را چون سايه تو خلق فرموده
كه اگر در طلبش رَوى، تو را به سويش مىكشاند وهيچ گاه بدان نخواهى رسيد
و اگر تركش كنى، خود به دنبالت مىآيد و تو راحت خواهى بود.
پيامبر (ص ) فرمود:
انسان حريص، محروم است و افزون بر آن مذموم درگاه حق است.
و چگونه محروم نباشد و حال آن كه از اعتماد به خداى تعالى گريخته است
و بر خلاف فرمايش خداوند رفته است
كه فرمود:
(خدا همان كسى است كه شما را آفريد، سپس به شما روزى بخشيد،
آن گاه شما را مىميراند وپس از آن زنده مىگرداند).
حريص دستخوش هفت آفت است:
1) در انديشهاى باشد كه به بدنش ضرر رساند و نفعى ندهد؛
2) اندوهى كه تمامى ندارد؛
3) رنجى كه راحتى ندارد، جز به مرگ؛
4) ترسى كه چيزى بدو نرساند جز آن كه همواره گرفتار آن باشد؛
5) اندوهى كه زندگى را بدون آن كه فايدهاى بدو رساند، مكدّر كند؛
6) حسابى كه خلاصى از آن نيابد و پيوسته سرگرم رسيدگى بيهوده به آن باشد؛
7) عقاب وكيفرى كه راه فرار از آن نداشته باشد
(چرا كه حرص، انسان را به ارتكاب گناه وا مىدارد).
شخصى كه بر خداى تعالى توكل دارد، شب و روز را مىگذراند،
در حالى كه در پناه خداى تعالى و عافيت و سلامتى است
و خدا در كفايت امور او تعجيل فرموده و درجاتى برايش فراهم كرده كه فقط خود بدان عالم است.
حرص، آبى است كه از روزنه خشم خداى تعالى جارى است.
و چون بندهاى از يقين محروم نباشد، حريص نخواهد بود
و يقين، زمين اسلام وآسمانِ ايمان است.
وَ قَالَتِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ لِيُوسُفَ ع بَعْدَ مَا مَلَكَ خَزَائِنَ الْأَرْضِ:
يَا يُوسُفُ؛
إِنَّ الْحِرْصَ وَ الشَّهْوَةَ صَيَّرَ الْمُلُوكَ عَبِيداً وَ إِنَّ الصَّبْرَ وَ التَّقْوَى صَيَّرَ الْعَبِيدَ مُلُوكاً
قال الله تعالى
إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ.
همسر عزيز مصر به حضرت يوسف (ع)- پس از اينكه او مالك گنجهاى زمين شد- گفت:
اى يوسف!
حرص و شهوت، پادشاهان را برده مىسازد، و پايدارى و تقوا بردگان را پادشاه مىگرداند.
یوسف سخن او را تصدیق کرد و این کلام الهى را به او خاطر نشان ساخت:
خداى متعال فرموده است:
إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ.
يعنى: «براستى كه هر كس پرهيزكار و بردبار باشد خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمىكند.
همین معنى به عبارت دیگرى هم نقل شده که؛ زلیخا گفت:
«أَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی جَعَلَ الْمُلُوکَ بِمَعْصِیَتِهِمْ عَبِیْداً، وَ جَعَلَ الْعَبِیْدَ بِطاعَتِهِمْ مُلُوکاً»
شکر خدائى را که پادشاهان را به سبب معصیت، برده کرد، و بردگان را به خاطر اطاعت، پادشاه.
🌿 عنوان دلنوشته:
«تاجی که از صبر میروید، و زنجیری که از حرص به گردنت میافتد»
ای دل…
روزی در تالارهای مصر، زنی که طوفانِ تمنّا را چشیده بود، به یوسفِ نور نگاه کرد و اعترافی بزرگ گفت:
«حرص و شهوت، پادشاهان را برده میکند؛ و صبر و تقوا، بردگان را پادشاه.»
و یوسف، آن معلمِ ربانیِ عزت، لبخندی از جنس رحمت زد و این آیه را به یادش آورد:
«إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ.»
ای جان…
پادشاهی، تاجِ زر نیست؛
پادشاهی، آرامشیست که از بندگیِ نور میجوشد.
و بندگی، تنها زنجیرِ آهن نیست؛
بندگی، بیقراریِ دلیست که فرمانِ تمنّا میبرد.
زلیخا که روزی اسیرِ خواستنِ بیمرز بود،
وقتی به ملکوتِ یوسف رسید، فهمید:
پادشاهیِ واقعی، در خزائنِ زمین نیست؛
در خزانهی دل است؛
آنجا که صبر، کلید است
و تقوا، نگهبانِ در.
ای دل…
حرص، درِ خانه را میکوبد با صدایی بلند و وعدههای رنگی؛
اما هر بار که در را باز میکنی،
تکهای از آزادیات را میبرد و میرود.
صبر، آرام میآید؛
بیهیاهو، بیادعا؛
اما هر بار که به او مجال میدهی،
تکهای از سلطنتِ گمشدهات را به تو برمیگرداند.
به یوسف نگاه کن:
او را «بنده» پنداشتند و فروختند،
اما صبر کرد، تقوا ورزید،
و خدا کلیدِ خزائن را در دستش نهاد.
این سنتِ خداست:
هرکه به نورِ خویش وفادار بماند،
از چاه تا تخت را با عزت میپیماید.
ای رفیقِ همسفر…
اگر امروز، تمنّا طناب به گردنت انداخته،
اگر حرص، رویای شیرینت را به کابوس بدل کرده،
به یاد آور آن اعترافِ طلایی را:
«الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي جَعَلَ الْمُلُوكَ بِمَعْصِيَتِهِمْ عَبِيداً،
وَ جَعَلَ الْعَبِيدَ بِطَاعَتِهِمْ مُلُوكاً.»
راهِ بازگشت همیشه باز است؛
از هر جایی که ایستادهای، به سمت نور برگرد.
فرشتهی مهربانت، کنارِ درِ دل ایستاده؛
میگوید: بیا…
یکبار بهجای شتاب، صبر را انتخاب کن؛
یکبار بهجای خواهشِ نفس، تقوا را؛
یکبار بهجای محاسبهی سود، حُسنخلق را.
خواهی دید چگونه زنجیرها میافتد،
و تاجی از جنسِ آرامش،
آهسته بر سرِ دلت مینشیند.
ای دل…
پادشاهی، همان لحظهای آغاز میشود
که به جای «چه میخواهم؟» بگویی «چه باید؟»
و به جای «من»، بگویی «نور».
آنگاه، تو در قصرِ خاموشِ سینهات،
سلطانِ مهربانی میشوی—
و خدا، مزدِ این پادشاهی را ضایع نمیکند:
«إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ.»
امشب، به احترامِ یوسف،
چراغی از صبر در دلت روشن کن،
دست از حرص بشوی،
و به معلمِ نور بگو:
«میخواهم پادشاهِ دل باشم؛
نه بردهی تمنّا.» 🌿✨
با نور از تاریکی شکم ماهی و پیلۀ تاریک حرص و حسد خارج شو!
اهل نور «ذَا النُّونِ» با فهم نور و ظلمت قلب خویش، تلاش میکنن که از تاریکی حسد تمناهاشون خارج بشن و به نور هدایت خدای مهربان متصل گردند و این میل و تلاش مورد رضایت ذات اقدس الهی قرار میگیرد و به این میل و تلاش آنها اثر میدهد و اینگونه آنها را مشمول نعمت نور الولایة خویش قرار میدهد و این مطلب در آیة الکرسی بوضوح بیان گردیده است:
«الله ولیّ الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النّور».
[سورة الأنبياء (۲۱): الآيات ۸۷ الى ۹۰]
وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ
فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ (۸۷)
و «ذو النون» را [ياد كن] آنگاه كه خشمگين رفت و پنداشت كه ما هرگز بر او قدرتى نداريم،
تا در [دل] تاريكيها ندا درداد كه:
«معبودى جز تو نيست، منزّهى تو، راستى كه من از ستمكاران بودم.»
فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ (۸۸)
پس [دعاى] او را برآورده كرديم و او را از اندوه رهانيديم، و مؤمنان را [نيز] چنين نجات مىدهيم.
✨ #دلنوشته
«از تاریکی شکم ماهی تا روشناییِ آیةالکرسی…»
ای دلِ خسته…
گاهی انسان به جایی میرسد که دیگر نه از خودش راضی است، نه از دنیا، نه از اطرافیانش…
احساس میکند در شکمِ یک ماهیِ بزرگ افتاده؛
در دلِ ظلمتی بیپایان، میان آبهایی سرد و سیاه…
در جایی که هیچ صدایی نمیرسد جز پژواکِ حسرت و اشتباه.
اما همانجا، درست در میانهی تاریکی، نوری هست…
نوری که اگر صدایش بزنی، پاسخت میدهد.
حضرت یونس علیهالسلام هم در چنین لحظهای بود؛
قرآن گفت:
«وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ…»
او دلگیر شد و رفت، گمان کرد که ما بر او تنگ نمیگیریم،
اما ما، او را در دلِ همان تاریکیها،
با نورِ توبهاش دیدیم…
و او در میان سه تاریکی فریاد زد:
«فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ»
و ما شنیدیمش…
شنیدیم صدای بندهای که از غرورِ خود بازگشت
و اعتراف کرد: «من خطا کردم.»
و خدا فرمود:
«فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ»
ما دعایش را پذیرفتیم، او را از غم نجات دادیم،
و اینچنین نجات میدهیم هر کسی را که در دلِ تاریکیها، نور را صادقانه بخواهد.
ای اهل نور…
هیچ تاریکیای، آخرِ خط نیست!
گاهی لازم است در دلِ شکمِ ماهی بمانی،
تا بفهمی که نور، از بیرون نمیآید،
بلکه از درونت میجوشد!
وقتی به خودت، به تمناهایت، به حرص و حسدت مینگری
و با صداقت میگویی:
«إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ»
آنگاه دروازهی نور باز میشود،
و همان خدایی که ذوالنون را نجات داد،
تو را نیز از ظلمت به نور میبرد.
«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»
این وعدهی اوست…
اگر به او ایمان آوری،
او خودت را از شکم ماهی بیرون میآورد،
از پیلۀ حرص و حسد رها میسازد،
و به ساحلِ نورِ ولایت میرساند.
پس اگر اشتباه کردی، اگر راه را گم کردی، اگر تمنّا بر تو چیره شد،
بازگرد…
به همان نوری که روزی تو را دعوت کرد.
دوربرگردانِ مسیرِ دل، همیشه باز است!
فقط باید جرأتِ «نداء در ظلمات» را پیدا کنی.
اهلِ نور، فرزندانِ ذوالنوناند؛
آنان که فهمیدند شکست، پایان نیست —
آغازِ فهمِ نور است.
🌿
با نور از تاریکیِ شکمِ ماهی بیرون بیا،
از پیلۀ حرص و حسد رها شو،
و بگذار خدای مهربان، همانگونه که یونس را نجات داد،
دلِ تو را نیز روشن کند… ✨
لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ (128)
وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنينَ (103)
إِنْ تَحْرِصْ عَلى هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ يُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرينَ (37)
«وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ» اینکه معلم خیلی سر این موضوع حرص میخوره که چرا شاگردان اینقدر بازیگوشی میکنن و به نورشون ایمان نمیارن و خدا انگاری به معلمش میگه: آمار مایوس کننده است! یعنی اکثرا مردود میشن و آمار قبولی ها خیلی خیلی کمه و تو بابت این موضوع خودتو خیلی ناراحت نکن و کار خودتو بکن و ماموریتت رو آشکار کن براشون و اون دلنوشته که هدایت فقط تا مرز انتخاب میشه ماموریت معلم و نباید اصلا در مرحله انتخاب شاگرد به اینکه کلام فرشته رو انتخاب و عمل کنه یا کلام شیطان رو انتخاب و عمل کنه باید دستش باز باشه و اینجا جزء شرح وظایف معلم نیست.
ای معلمِ دل،
به یاد داشته باش که مأموریتِ تو ایجادِ نور است، نه تضمینِ ایمان.
چرا که خداوند میفرماید:
«وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ» (سوره یوسف، آیه ۱۰۳) — یعنی «و چقدر کماند مؤمنان، اگرچه تو در طلب باشی».
و این یعنی: حتی اگر تو با تمام وجود بکوشی، بسیاری به نور ایمان نمیآورند؛ چرا که اراده، زمینهها، ظرفیتها و موانعِ اهلِ دل متفاوت است.
ای معلمِ آرزوها،
تو مخاطبِ این حدیث هستی: تو پیام را رساندی، نور را برافروختی، راه را نشان دادی — اما انتخاب، با دیگری است؛ و این جزو وظایفِ تو نیست که هر دل را در مرحله انتخاب تضمین کنی.
تو باید مسؤولِ روشن کردن چراغ باشی، نه مجبور ساختنِ همه به روشنایی.
تو باید با عشقِ معلمی دست در دست شاگرد بگذاری، اما به او بسان ربات عملگرا نگاه نکنی، بل که نور را به او عرضه کنی و آزادش بگذاری تا راهش را انتخاب کند.
وقتی که شاگرد بازیگوش میشود، نباید قلبت خرد شود؛
که مأمورِ «ایمان آوردنِ اکثریت» نیستی، بلکه مأمورِ «ایفای نقشِ هدایت» هستی.
و اگر اندکی یافت شدند، همان اندک، همان گنجِ توست؛
زیرا «قلیلٌ من عبادیَ الشّکور» (سوره سبأ، آیه ۱۳) نیز آمد که شمارِ سپاسگزاران کم است.
پس دست از دلخوری بردار، و با آرامش و امید ادامه ده.
دعا کن، راه را بگشا، نور درخشنده کن — ولی بارِ نتیجه را به دوش نگیر.
زیرا نتیجه در دست خداست؛ و تو رسولِ هدایت، نه مجبورِ انتخابِ دیگران.
وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنينَ (103)
لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ (128)
إِنْ تَحْرِصْ عَلى هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ يُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرينَ (37)
در این سه آیه، یک گفتوگوی عمیق و آرام میان خدا و معلم ربانی جاری است — گفتوگویی که در آن، خستگیِ دلِ دلسوزانِ هدایت، آرام میگیرد و حدّ مأموریتِ نور، مشخص میشود.
در مسیر هدایت، همیشه میان حرص معلم بر هدایت شاگردان و آزادیِ انتخاب انسانها فاصلهای حکیمانه وجود دارد.
قرآن این واقعیت را در چند آیه، به زیباترین صورت ممکن بیان کرده است.
1️⃣ «وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنينَ»
(یوسف: ۱۰۳)
یعنی: هرچند تو تمام تلاش و دلسوزی خود را به کار بگیری، بیشتر مردم ایمان نمیآورند.
اینجا خداوند، پیامبر و هر معلم الهی را آرام میکند: مأموریت تو رساندن نور است، نه مجبور کردن به ایمان.
اکثریت، همیشه به دنبال آسانیاند، نه حقیقت. و راه ایمان، راه صبر و بصیرت است، نه راحتی و غفلت.
2️⃣ «إِنْ تَحْرِصْ عَلى هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ يُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرينَ»
(نحل: ۳۷)
یعنی: اگرچه تو بر هدایت آنان حریص باشی، خدا کسی را که خودش راه ضلالت را انتخاب کرده، هدایت نمیکند.
در این آیه، خداوند به معلم میآموزد که:
«حرص هدایت» زیباست، اما نباید به «رنج اجبار» تبدیل شود.
چرا که هر دلی، در زمینِ اختیار خودش بذر میکارد، و معلم تنها نور و بذر معرفت را عرضه میکند.
زمینِ نپذیرفته، تقصیر بذر نیست.
3️⃣ «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ»
(توبه: ۱۲۸)
یعنی: پیامبری از میان خودتان به سوی شما آمد، رنج شما بر او گران است، بر شما بسیار حریص است، و نسبت به مؤمنان مهربان و دلسوز.
این آیه اوجِ عطوفتِ معلمی است.
معلم الهی از رنج شاگرد میسوزد، اما میداند که در آتش رهایی، اجبار نمیگنجد.
او مأمورِ «رؤوف بودن» است نه مأمورِ «نتیجه گرفتن».
او باید مهر بورزد، اما اختیار شاگرد را محترم بشمارد.
✨ پس در این مکتب الهی، قانون هدایت چنین است:
معلم: میتاباند، نه میکِشاند.
شاگرد: میچشد، نه به اجبار، بلکه به اختیار.
خدا: تنها اوست که دلها را هدایت میکند.
و از همینجاست که جملهای طلایی زاده میشود:
🔹 هدایت، فقط تا مرزِ انتخاب است.
از آنسو، هرچه هست، ساحتِ اختیار شاگرد است، و آنجا دیگر «حریص بودن» معلم، جز محبت، معنایی ندارد.
ای معلمِ دلسوزِ من… آرام باش! وظیفهات را انجام بده و ادامهاش را به من بسپار!
#دلنوشته
ای معلمِ نور…
میدانم دلت میسوزد، وقتی شاگردانت میان بازیهای دنیا گم میشوند،
وقتی آن همه درسِ محبت را میگویی و کسی گوش نمیدهد،
وقتی با هر سخنِ مهربان، نوری میکاری و جز خاکسترِ بیتوجهی نمیبینی…
میدانم…
حرص میخوری، اشک در دلت میریزد، و شبها در خلوتت از من میپرسی:
«چرا نمیفهمند؟ چرا ایمان نمیآورند؟»
اما گوش کن، ای معلمِ دلسوزِ من…
من صدای قلبت را میشنوم،
و همانگونه که به پیامبرم گفتم، اکنون به تو نیز میگویم:
«وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنينَ»
بیشتر مردم، هرچند تو تمام وجودت را برای هدایتشان بگذاری، ایمان نمیآورند.
این، شکست نیست… این، سنتِ من است.
من زمینِ دلها را متفاوت آفریدهام:
برخی خاک حاصلخیزند و نور را مینوشند،
و برخی، سنگیاند که دانه بر آن میلغزد.
تو مأمور به کاشتنی، نه به رویاندن.
آرام باش ای معلمِ من،
به یاد آور آن پیامبر بزرگ را که دلسوزانه بر مردم حرص میخورد…
من در گوش جانش زمزمه کردم:
«إِنْ تَحْرِصْ عَلى هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ يُضِلُّ…»
اگر بر هدایتشان حریص باشی، باز هم منم که هدایت میکنم،
و کسی را که خود خواهانِ ضلالت است، راهی نخواهد بود.
پس دلت را به من بسپار…
تو فقط چراغ را برافروز، من خودم دلها را به نورش نزدیک میکنم.
تو فقط بگو، فقط ببخش، فقط مهربان بمان؛
من حسابِ شنیدن و نشنیدن را میدانم.
من میدانم که «رنجشان بر تو سنگین است»؛
میدانم که گاه با لبخند سخن میگویی و در دل میسوزی،
میدانم که میخواهی همه را نجات دهی،
اما ای معلمِ محبوبِ من…
«لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ، عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ،
حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ، بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ»
تو نیز وارث همان رأفتی،
همان عطوفتی،
همان حرصِ دلسوزی بر گمشدگان نوری.
اما بگذار هر دلی راهِ خودش را برود…
من خود مراقب بذرهای نورت هستم.
دست از اندوه بشوی، ای معلمِ عزیز…
هدایت تا مرزِ انتخاب، کارِ توست.
پس از آن، کارِ من آغاز میشود.
من، باغبانِ دلهایم؛
تو، فقط نورِ مشعلت را زنده نگه دار…
بقیه را به من بسپار 🌤️✨
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع
فِي قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى
«وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ»
قَالَ
شِرْكُ طَاعَةٍ وَ لَيْسَ شِرْكَ عِبَادَةٍ
وَ الْمَعَاصِي الَّتِي يَرْتَكِبُونَ شِرْكُ طَاعَةٍ أَطَاعُوا فِيهَا الشَّيْطَانَ فَأَشْرَكُوا بِاللَّهِ فِي الطَّاعَةِ لِغَيْرِهِ وَ لَيْسَ بِإِشْرَاكِ عِبَادَةٍ أَنْ يَعْبُدُوا غَيْرَ اللَّه.
امام باقر علیهالسلام در تفسیر آیهی شریفهی
«وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ»
(یعنی بیشترشان به خدا ایمان نمیآورند مگر آنکه در همان حال، مشرکند) فرمودند:
این شرک، شرک در اطاعت است، نه شرک در عبادت.
گناهانی که مردم مرتکب میشوند، از همین نوع شرکِ اطاعت است؛
زیرا در آن لحظه، از شیطان فرمان بردهاند، نه از خدا،
و بدینگونه در اطاعت، شریک برای خدا قرار دادهاند.
اما این شرک از نوع پرستش نیست؛ یعنی آنها خدای دیگری را عبادت نمیکنند، بلکه در اطاعت و پیروی، فرمانِ غیرِ خدا را بر فرمانِ خدا مقدم داشتهاند.
اکثرا وقتی بین دعوت خدا و دعوت شیطان قرار میگیرند دعوت شیطان را انتخاب میکنند و این میشه شرک در طاعت گرچه اعمال عبادی را هم انجام هند ولی این فایده ای نداره و با اون نمادها امنیت و آرامش و مهربانی ایجاد نمیشه و فقط و فقط با گوش کردن و اطاعت از فرشته مهربان عملا آرامش ایجاد خواهد شد و این حدیث این مطلب مهم رو گوشزد میکنه که اولا اکثریت این ایراد و اشکال رو دارند و هم اینکه با این انتخاب نادرست بعد از تلاش خدا برای هدایت آنها یعنی اهل حسادت، به سبب آشکار کردن معلم ربانی، باز هم اکثرا موقع انتخاب رو میکنن به تمنا و پشت میکنن به نورشون.
#دلنوشته
«شرکِ اطاعت؛ خطای همیشگیِ بیشترِ دلها…»
گاهی انسان در دو راهیِ سخت انتخاب میایستد…
در یک سوی، صدای آرام و نرمِ فرشتۀ مهربانش را میشنود،
که او را به نور، به صبر، به مهربانی و به اطمینانِ دل دعوت میکند؛
و در سوی دیگر، وسوسۀ شتابزده و پرهیاهوی شیطان را،
که میگوید: «بگذار دلت خنک شود! بگو! بگیر! انتقام بکش! نگذار کوچک شوی!»
و بیشترِ دلها، متأسفانه همان راهِ دوم را انتخاب میکنند…
راهی که پر از شعارِ عبادت است،
اما خالی از طاعتِ واقعی.
خداوند فرمود:
«وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ» (یوسف: ۱۰۶)
و امام باقر علیهالسلام فرمودند:
این شرک، شرکِ عبادت نیست، بلکه شرکِ اطاعت است؛
یعنی از شیطان فرمان میبرند، نه از خدا.
آری…
بیشترِ انسانها نماز میخوانند، دعا میکنند، ذکر میگویند،
اما در عمل، از دلشان فرمان نمیبرند، از نورشان پیروی نمیکنند،
بلکه از آن صداهای خشمگین و خودخواهِ درون،
که شیطان در دلشان میپراکند، اطاعت میکنند.
این همان جاییست که آرامش گم میشود.
چرا؟
چون عبادتِ بدون اطاعت،
مثل چراغیست بیروشنایی.
فرشتهی مهربان، همان نوریست که باید از او فرمان گرفت،
نه فقط دربارهی نماز و دعا، بلکه در جزئیترین انتخابهای زندگی —
در مهربانی، در بخشش، در سکوت، در صبر، در قضاوت، در کلام.
و خدا، با دلی آرام اما اندوهگین،
در گوش معلم ربانی زمزمه میکند:
«وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ…»
یعنی: نگران نباش اگر بیشترشان نمیفهمند،
تو پیامم را برسان؛
زیرا من خود میدانم که بیشترشان،
هنگامِ انتخاب، پشت به نورشان میکنند
و روی به تمنای نفس میگذارند.
ای اهل نور…
اگر میخواهی آرامش درونت برگردد،
به صدای فرشتۀ مهربانت گوش کن، نه صدای خواهشِ شیطان.
آرامش، فقط آنجاست که اطاعت، از جنسِ نور باشد…
نه از جنسِ جدال و حسد و تمنّا.
🌿
آنکه از نورش فرمان میبرد،
هرگز در خاموشیِ دل زندگی نمیکند،
او در بهشتِ آرامش راه میرود… ✨
[سورة يوسف (۱۲): الآيات ۱۰۳ الى ۱۰۷]
وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ (۱۰۳)
وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ (۱۰۴)
وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ (۱۰۵)
وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ (۱۰۶)
أَ فَأَمِنُوا أَنْ تَأْتِيَهُمْ غاشِيَةٌ مِنْ عَذابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (۱۰۷)
#دلنوشته
«آنها که نور را دیدند، اما پشت کردند…»
ای دلِ معلمِ نور…
گاهی قصهی حسادت، از میان همین آیاتِ سورهی یوسف سر برمیآورد؛
آیاتی که چون آینه، چهرهی کسانی را نشان میدهد
که نور را دیدند،
صدا را شنیدند،
و معلمی از جنس رحمت در میانشان بود —
اما به جای اطاعت، تمنّا را برگزیدند…
«وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ…»
چه بسیارند آنان که حتی با دیدن نشانهها، ایمان نمیآورند؛
نه از کمبود دلیل،
بلکه از پر بودنِ دل به تمنّا.
دلِ حسود، پر است؛
و دلی که پر از تمنّاست، جایی برای نور نمیگذارد.
آنها معلمی رایگان داشتند،
کلامش از آسمان میرسید،
چهرهاش چون رحمت بود،
اما هنگامِ عمل، اطاعت نکردند…
فرشتهی مهربان را رها کردند
و در زمزمههای شیطان آرام گرفتند.
«وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ…»
او از آنان مزدی نخواست،
فقط خواست بیدار شوند،
اما آنان خیال کردند چون رایگان است،
ارزشی ندارد!
نور را آسان از دست دادند
و دلشان را با تمنّای دنیا پر کردند.
«وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ…»
هر روز از کنار نشانههای من گذشتند،
اما چشمانشان را بستند.
فرشتۀ مهربان را دیدند،
اما گفتند: «بعداً…»
و در آن «بعداً»، عمرشان تمام شد.
«وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ…»
نماز خواندند، دعا کردند،
اما گوش به فرمانِ تمنّا بودند، نه به فرمانِ نور.
در دلشان، شیطان را امام ساختند،
و نام خدا را بر زبان آوردند!
و این همان شرک در طاعت است —
شرکی خاموش، اما ویرانگر.
و سرانجام،
در میان خندهها و غفلتها، ناگاه…
«أَ فَأَمِنُوا أَنْ تَأْتِيَهُمْ غاشِيَةٌ مِنْ عَذابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ»
عذابی پوشاننده از راه رسید،
بغتةً، بیهشدار،
چونان سایهای که ناگاه بر زمین میافتد.
در لحظهای که میپنداشتند آراماند،
دلهایشان خاموش شد،
و نوری که میتوانست نجاتشان دهد،
در پشتِ تمنّاهایشان جا ماند…
ای اهل نور،
درسِ یوسف این است:
فرصتِ اطاعت، ابدی نیست.
معلم ربانی را قدر بدان،
که امروز اگر صدایش را نشنوی،
شاید فردا، فقط صدای حسرت بپیچد…
✨
آنکه از نورش فرمان میبرد،
هرگز در خاموشیِ دل زندگی نمیکند،
او در بهشتِ آرامش راه میرود… 🌿
#دلنوشته
«با چه کسانی همدل شدهای؟»
ای دل…
اگر روزی خواستی خودت را بشناسی،
نه در آینه بنگر، نه در مدحِ مردم، نه در عبادتهای ظاهرت—
بلکه در آینهی دل نگاه کن.
در آن لحظهی خلوت، بینقاب، بیادعا، از خود بپرس:
«قلبم چه کسانی را دوست دارد؟»
امام باقر علیهالسلام فرمودند:
«اگر دیدی دلت اهل طاعتِ خدا را دوست دارد
و از اهلِ معصیت بیزار است،
در تو خیر وجود دارد و خدا تو را دوست دارد.
اما اگر برعکس است، در تو خیری نیست؛
زیرا انسان، با همان کسی خواهد بود که دوستش دارد.»
چه معیارِ ساده و شفاف و تکاندهندهای…
هیچکس بهتر از دل، تو را لو نمیدهد!
دل، دفترِ امضاهای عشق است—
هر اسمی که در آن نوشتهای، آیندهات را رقم میزند.
اگر نامِ اهلِ نور در دلت است،
اگر از دیدنِ انسانهای پاک و راستگو شاد میشوی،
اگر صدای ذکر، آرامت میکند،
اگر قلبت به دیدن نیکی میتپد—
بدان که در تو خیر است،
و خدا از تو راضیست.
اما اگر حسد، خشم، تمایل به گناه و لذت از لغزشِ دیگران در تو جوانه زده،
اگر دلت از دیدن پاکی، میرنجد،
اگر زبانت با طاعت آشناست اما قلبت با معصیت اُنس دارد—
اینجا باید بایستی…
زیرا دلِ تو در حالِ مهاجرت است،
اما شاید به مقصدی اشتباه.
ای دل…
جهان، صحنهی دوستیهاست.
در هر لحظه، در کنارِ همان کسانی مینشینی که در دلت جا دادهای:
اگر اهلِ نورند، نور نصیبت میشود؛
اگر اهلِ ظلمتند، تاریکی به تو میرسد.
«وَ الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ.»
پس عشق را درست انتخاب کن…
نه هر لبخندی نشانهی دوست است،
و نه هر دوستی، همدل.
اهلِ طاعت را دوست بدار،
اهلِ نور را، اهلِ تقوا را، اهلِ صبر را—
که دوست داشتنِ آنان، یعنی پذیرفتنِ مسیرِ آنان.
ای دل…
گاهی تنها یک تغییرِ کوچک لازم است:
به جای آنکه حسادت کنی، تحسین کن.
به جای آنکه طعنه بزنی، دعا کن.
به جای آنکه دل به لغزشها بدهی،
به پاکیها دل ببند.
آنگاه خواهی دید که چگونه
نورِ خدا کمکم در قلبت جا باز میکند،
و نامت، آرام آرام، در صفِ محبوبانش نوشته میشود… ✨
🌙
ای دل…
به یاد داشته باش:
محبوبِ امروزت،
همنشینِ فردای توست. 🌿
